تقسیم علت‏به علل اربعه از تقسیمات ارسطوئى است

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
اصول فلسفه وروش رئالیسم - ج1
اشکالمقدمات ارسطو در اثبات محرک اول
(موضوع تقسیم علت‏به علل اربعه فاعلى غائى مادى صورى از تقسیمات ارسطوئى است اگر فاعل را انسان فرض کنیم و آن سلسله افعال انسان را در نظر بگیریم که از نوع تصرف در ماده خارجى است نه افعال نفسانى از قبیل تصور و تصدیق و شوق و اراده و غیره این تقسیم ارسطوئى بسیار واضح است تصرفاتى که انسان در ماده خارجى مى‏کند قائم به چهار رکن است فاعل غایت ماده صورت فاعل خود انسان است که علت وجود دهنده فعل است غایت‏یا علت غائى همان چیزى است که انسان فعل را بخاطر رسیدن به او انجام مى‏دهد و البته غایت از آن جهت علت‏شمرده مى‏شود که مکمل و متمم علت فاعلى است زیرا تصور غایت است که اراده انسان را بر مى‏انگیزد و انسان را که در حد فاعل بالقوه است‏به حد فاعل بالفعل مى‏رساند پس علت غائى مندرج در علت فاعلى و علت فاعلى مندرج در علت غائى است صورت همان فعلیت و حالتى است که انسان به ماده خارجى مى‏دهد و آن همان است که معلول واقعى علت فاعلى است ماده عبارت است از آن چیزى که صورت را قبول مى‏کند و فعلیت را مى‏پذیرد در مثال پیراهن که قبلا در متن بیان شد این چهار علت جمع است همانطورى که در متن بیان شده علت اینکه به ماده و صورت علت گفته مى‏شود اینست که حقیقت هر شى‏ء مادى در خارج مرکب است از مجموع ماده و صورت و این مجموع در تحقق خود محتاج باین دو مى‏باشد و قبلا گفتیم که معمولا در مفهوم علیت توسعه داده مى‏شود و به مطلق دو چیزى که یکى از آنها در واقعیت‏خود محتاج بدیگرى است علت و معلول گفته مى‏شود و از اینرو هر یک از ماده و صورت علت مجموع مرکب بشمار مى‏روند و بانها علت مادى و علت صورى اطلاق مى‏شود و علت اینکه بغایت علت اطلاق مى‏شود همان است که گفتیم که علت غائى متمم و مکمل علت فاعلى است و اما اگر در مفهوم علیت توسعه ندهیم و علت را به همان معناى وجود دهنده و واقعیت دهنده بگیریم تنها چیزى که شایسته است‏به او علت گفته شود همانا فاعل است و معلول این علت هم همان چیزى است که ما آنرا صورت خواندیم .
همانطورى که قبلا تذکر دادیم اگر فاعل را انسان فرض کنیم و فعل را تصرفات انسان در ماده خارجى فرض کنیم هم تصور و هم تصدیق این ارکان چهارگانه بسیار واضح است و هیچیک از این ارکان چهارگانه را نمى‏توان عین دیگرى گرفت ولى اگر فرض را تغییر دهیم مثل اینکه فاعل را انسان یا چیزى شبیه بانسان فرض نکنیم بلکه فاعل را طبیعت‏بى‏جان فرض کنیم البته وجود علت غائى قابل تشکیک خواهد بود به تفصیلى که بعد خواهد آمد و یا اینکه فعل را از قبیل تصرف در ماده فرض نکنیم مثل آنکه خود ماده را فعل بدانیم و یا آنکه موضوع سخن خود را مبدعات قرار دهیم البته وجود علت مادى معنا ندارد .
در اینجا یک سؤال یا تشکیک اساسى هست و آن اینست که آیا در مواردى که فعل قائم به ماده و باصطلاح تصرف در ماده است اساسا لازم است که علت فاعلى غیر از علت مادى باشد و بنا بر این آیا لازم است که براى حرکات و تغییرات و تبدیلاتى که دائما در ماده واقع مى‏شود فاعلى غیر از خود ماده که علت قابلى و مادى است‏بشناسیم یا آنکه مانعى ندارد که علت فاعلى عین علت مادى بوده باشد اینکه مى‏گوییم علت فاعلى عین علت مادى بوده باشد یا به این معنى است که تنها علت مادى کافى است و نیازى بعلت فاعلى نیست و یا به این معنى است که عین همان چیزى که علت مادى است علت فاعلى است .
یکى از نقاط نسبتا حساس بحث الهى و مادى همین جا است چنانکه میدانیم سر چشمه نظریه الهى خود ارسطو نیز همین جا است ارسطو بکمک سه مقدمه وجود محرک اول را اثبات مى‏کند یکى اینکه ممتنع است متحرک عین محرک باشد و بعبارت دیگر ممتنع است که علت فاعلى عین علت قابلى بوده باشد دیگر آنکه باید محرک همواره به همراه متحرک وجود داشته باشد یعنى حرکت ما دامى ادامه دارد که عامل تحریک باقى باشد و اگر عامل تحریک از بین برود حرکت هم بلا فاصله قطع مى‏شود دیگر اینکه اگر محرک نیز بنوبه خود متحرک باشد نیازمند بمحرک دیگرى خواهد بود و آن محرک دیگر نه میتواند همان متحرک اولى باشد و نه میتواند تا بى نهایت پیش برود پس سلسله محرکات باید منتهى شود به محرکى که متحرک نیست و او عبارت است از موجودى مجرد و ما وراء الطبیعى .
اشکالمقدمات ارسطو در اثبات محرک اول
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma