این بحث علمى است‏یا فلسفى

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
اصول فلسفه وروش رئالیسم - ج1
ضرورت و امکان معقول است نه محسوسمنشا ضرورت و امکان
ممکن است‏براى کسانى که حدود حس و عقل و حدود علم و فلسفه را درست‏باز نشناخته‏اند این توهم پیش آید که این مسئله را از طریق علوم مى‏توان حل کرد باین بیان که هر علمى ما را بیک سلسله مسائل ضرورى و قوانین قطعى هدایت مى‏کند مثلا اگر شیمى بما مى‏گوید نتیجه فلان فورمول فلان ترکیب است معنایش اینست که بطور ضرورت و وجوب این نتیجه را دارد و اگر فیزیک خواص ماده و قوه و قوانین حرکت را بیان مى‏کند بطور ضرورت و جبر و تخلف ناپذیر بیان مى‏کند و اگر هندسه مى‏گوید خاصیت فلان شکل فلان چیز است‏یعنى بطور ضرورت و جبر آن خاصیت ثابت است و خلافش محال و ممتنع است و همچنین سایر علوم پس هر علمى ما را بیک سلسله قواعد ضرورى و نوامیس قطعى هدایت مى‏کند و ما مى‏توانیم بگوئیم طبق راهنمائى علوم و یا لااقل بگوئیم تا آنجا که علوم نشان مى‏دهد یک سلسله نظامات قطعى و نوامیس ضرورى بر این جهان حکومت مى‏کند .
ولى اگر خواننده محترم آنچه را در مقاله 1 در مقام فرق فلسفه و علم گفتیم در نظر داشته باشد مى‏داند که سنخ بحث علمى اینست که همواره موضوعى را مفروض الوجود مى‏گیرد و به تحقیق در باره خواص آن موضوع مى‏پردازد و اما اینکه فلان چیز آیا موجود است‏یا موجود نیست و بفرض وجود وجودش چگونه وجودى است‏با سنخ بحث دیگرى که نامش را فلسفه گذاشته‏ایم قابل تحقیق است و علم نمى‏تواند به تحقیق این امور بپردازد و اگر بپردازد خواه ناخواه سنخ بحث و موضوع بحث و متود تحقیق و وسائل و ابزارهاى تحقیق یعنى اصول متعارفه و موضوعه‏اى که بکار برده مى‏شود همه عوض مى‏شود و تبدیل بفن دیگرى مى‏شود که نامش را فلسفه گذاشته‏ایم .
على هذا در اینجا که در مقام تحقیق از ضرورت و لا ضرورت موجودات هستیم خواه ناخواه باید از روش بحث فلسفى استفاده کنیم و با اصول متعارفه یا موضوعه فلسفى دست‏بکار شویم و ثانیا فرضا که روش مخصوص علوم بتوانند ما را به ضرورت قسمتى از نظام موجودات واقف سازند اما از آنجایى که حوزه تحقیقات علوم محدود است و تنها کارى که از علمى از علوم برمى‏آید اینست که خواص شى‏ء یا اشیاء معینى را بیان مى‏کند تحقیقات ما درباره نظام موجودات محدود خواهد شد به موضوعاتى که علوم بانها دسترسى پیدا کرده‏اند و خواص آنها را شناخته‏اند و اما حوزه تحقیقات فلسفى چون جنبه کلى و عمومى و احاطى دارد و به طورى است که ماوراء آن عدم است‏یعنى ماوراء ندارد قهرا شامل نظام کلى موجودات است و قدر متیقن اینست که این مسئله اگر قابل تحقیق باشد تنها از طریق فلسفى قابل تحقیق است و اگر قابل تحقیق نیست از هیچ طریقى نیست و ثالثا هر چند همانطورى که در ضمن اشکال بیان شد هر علمى قواعد و مسائل خویش را بصورت ضرورى و جبرى بیان مى‏کند ولى از بیان این جهت عاجز است که چرا ضرورى و جبرى و تخلف ناپذیر است و منشا این ضرورت و جبر چیست و این عجز در علوم طبیعى و تجربى آشکارتر است زیرا حد اکثر یک فرضیه و نظریه طبیعى آنست که حس و تجربه‏هاى مکرر آنرا تایید کرده است و البته آنچه حس و تجربه به ما افاده مى‏کند اینست که آنچه در طبیعت واقع شده و مى‏شود اینگونه است و اما اینکه چرا و به چه جهت‏باید حتما چنین باشد و خلافش محال و ممتنع است از عهده حس و تجربه بیرون است و ناچار باید دست‏به دامان یک نوع دلائل دیگرى شد که همانا دلائل فلسفى است .
حقیقت اینست که همه علوم و بالاخص علوم طبیعى با استناد ضمنى بیک اصل موضوع مسائل خود را بصورت ضرورى و قطعى بیان مى‏کنند و آن اصل موضوع اصل ضرورت نظام وجود است این اصل که در علوم بمنزله اصل موضوع بکار برده مى‏شود جزء مسائل اصلى فلسفه است و این خود یکى از جهات نیازمندى علوم به فلسفه است که در مقاله 1 اجمالا اشاره شد و اگر با روش فلسفى یعنى با تفکر عقلانى در باره وجود و موجود در مبحثى که فلاسفه آن را مبحث مواد سه‏گانه عقلى مى‏خوانند ضرورى بودن نظام موجودات را نتوانیم اثبات کنیم و منشا این ضرورت را نتوانیم نشان دهیم قهرا نمى‏توانیم مسائل علوم را ضرورى و قطعى تلقى کنیم بلکه نمى‏توانیم آن مسائل را بعنوان قانون علمى بپذیریم زیرا قانون علمى هنگامى صورت قانون علمى بخود مى‏گیرد که ذهن آنرا بصورت قطعى و خلاف ناپذیر تلقى کند و الا هیچ فرقى بین قانون علمى و فرض احتمالى نخواهد بود پس بیان اینکه این ضرورت و وجوب از کجا ناشى شده تنها با طرز تحقیق فلسفى میسر است
ضرورت و امکان معقول است نه محسوسمنشا ضرورت و امکان
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma