مفهوم هستى مشترک معنوى یا لفظى

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
اصول فلسفه وروش رئالیسم - ج1
مفهوم هستى در ذهناصالت وجود و واقعیت
دوم آیا مفهوم وجود یا هستى که به این امور متعدده در ذهن حمل مى‏شود و حکم مى‏شود که زمین هست آسمان هست انسان هست درخت هست‏یک مفهوم واحد و یک معناى واحدى است‏یا آن که مفاهیم و معناى متعدده است و باصطلاح آیا مشترک معنوى است‏یا مشترک لفظى .
از مسائل وجود همین یک مسئله است که در ما بعد الطبیعه ارسطو طرح شده ارسطودر مقاله الف کبرى براى اثبات اینکه مفهوم وجود یک مفهوم عام و شاملى است‏بحث اشتراک لفظى و اشتراک معنوى را پیش مى‏کشد و ثابت مى‏کند که مفهوم وجود از قبیل مشترک معنوى است نه لفظى .
قبلا باید معناى اصطلاحى مشترک معنوى و مشترک لفظى را توضیح دهیم اگر فرض کنیم قضایاى چندى را که داراى موضوعات متعدده‏اى باشند ولى همه آنها از لحاظ محمول مشترک و مانند یکدیگر باشند طرح کنیم مثل اینکه بگوئیم زید انسان است و عمرو انسان است و حسن انسان است در این صورت گاه هست که محمول مشترک ما فقط از جنبه لفظ در همه یکى است نه از جنبه معنى مثل اینکه ما به مایعى که از پستان گاو دوشیده شده اشاره مى‏کنیم و مى‏گوئیم که این شیر است و به حیوان مخصوصى که داراى چنگال و دندان و یال و دم مخصوص است و در موزه حیوانات در قفسى حبس شده است نیز اشاره مى‏کنیم و مى‏گوئیم این شیر است و بشیر سماور نیز اشاره مى‏کنیم و مى‏گوئیم این شیر است در اینجا محمول در هر سه قضیه بحسب لفظ یکى است ولى بحسب معنا و مفهوم متعدد است‏یعنى آنگاه که به آن مایع مى‏گوئیم شیر است‏یک معنا و مفهوم در ذهن ما پیدا مى‏شود و آنگاه که به آن حیوان مى‏گوئیم شیر است‏یک معنا و مفهوم دیگر و آنگاه که بشیر سماور مى‏گوئیم شیر است‏یک معنا و مفهوم سوم و بعبارت دیگر در هر یکى از این سه حمل که محمول با یک لفظ ادا شده یک صورت ذهنى بخصوص را بر موضوع منطبق ساخته‏ایم و هیچگونه معنا و مفهوم مشترکى که بهر سه موضوع قابل انطباق باشد در نظر نگرفته‏ایم .
ولى گاه هست که محمول مشترک ما از جنبه معنا و مفهوم واحد است مثل آنکه مى‏گوئیم زید انسان است عمرو انسان است‏حسن انسان است در اینجا مفهوم و مقصود ما از لفظ انسان در همه این قضایا یک چیز است‏یعنى در هر سه حمل که محمول با لفظ انسان ادا شده یک صورت کلى ذهنى را بر موضوع منطبق ساخته‏ایم و یک معنا و مفهوم مشترکى را در هر سه مورد در نظر گرفته‏ایم و البته ممکن است در این قسم که معنا و مفهوم در هر سه مورد یکى است الفاظ متعدد باشد مثل آنکه الفاظ مترادفه را بکار ببریم و بگوئیم زید انسان است و عمرو بشر است و حسن حیوان ناطق است در اینجا با اینکه الفاظ متعدد و مختلف است و در ناحیه لفظ اشتراکى نیست در ناحیه معنا اشتراک هست .
بحسب اصطلاح اشتراک در مورد مثال اول مثال شیر اشتراک لفظى و اشتراک در مورد مثال دوم مثال انسان اشتراک معنوى خوانده مى‏شود و البته اشتراک لفظى چون از صفات لفظ است و از رابطه وضعى لفظ با معنا حکایت مى‏کند در لغات مختلف است ولى اشتراک معنوى چون خاصیت ذهنى معنا است ربطى به عالم وضع الفاظ ندارد .
حالا باید ببینیم که مفهوم وجود یا هستى که بموضوعات متعدده حمل مى‏شود و حکم مى‏شود که زمین هست انسان هست آسمان هست مشترک لفظى است‏یا مشترک معنوى .
پاسخ این پرسش نیز چون مستقیما مربوط به وجدانیات ذهنى خود ما است واضح ست‏یعنى هر کسى با توجه مختصر بمحتویات ذهنى خویش درک مى‏کند که مفهوم اقعیت‏یا وجود یا هستى که باشیائى مانند زمین و آسمان و درخت و انسان و ماده و قوه و غیره حمل مى‏شود از قبیل مشترک معنوى است نه از قبیل مشترک لفظى یعنى ما هنگامى که در ذهن خود هستى را بهر یک از این اشیاء حمل مى‏کنیم و حکم به هستى آنها بنمائیم یک معنا و مقصود را در همه موارد حمل مى‏کنیم نه بیشتر .
سوم ما از هر چیز واقعیت‏دار که على رغم سوفسطائى حکم مى‏کنیم واقعیت‏دار است مثل انسان و درخت و زمین و غیره دو مفهوم در ذهن خود داریم یکى همان مفهوم انسان در مورد انسان و درخت در مورد درخت که ملاک تمیز و شناسائى ما همان مفهوم است و روى همان مفهوم او را غیر از سایر اشیاء مى‏دانیم و دیگر مفهوم هستى که مشترک فیه همه این امور است‏حالا باید بدانیم که از این دو مفهوم که نسبت‏بهر چیزى داریم کدامیک اصیل است و کدامیک اعتبارى پاسخ این پرسش را که مسئله سومى را طرح مى‏کند در پاورقى بعد به پیروى از متن خواهیم داد) و اگر چنانچه معنى موضوع و محمول در این قضایا یکى بودند انسان هست‏یعنى انسان انسان دیگر اثبات لزوم نداشت گذشته از اینکه سوفسطى اندیشه این معانى را انکار نداشت و هم یک معنى بیشتر انکار ندارد و آن مصداق همان مفهوم هستى و واقعیت است از همینجا باید نتیجه گرفت که:
1- ما واقعیت هستى را بیک معنى به همه چیز اثبات مى‏کنیم .
2- مفهوم واقعیت هستى غیر از مفهوم هر یک از اشیاء واقعیت‏دار است .
3- نظر به اینکه ما در خارج همه چیز را عین هم نمى‏پنداریم و تردید هم نداریم یعنى انسان غیر درخت و درخت غیر انسان است‏بهر معنى از غیریت‏بوده باشد همین اندازه که دوتائى درست‏شود از همین جا باید نتیجه گرفت که ما از موجودات خارجى دو مفهوم متباین مى‏گیریم یکى مفهومى که اشیاء واقعیت‏دار با وى از همدیگر متمایزند و سوفسطى نیز بنام اندیشه او را مى‏پذیرد مانند مفهوم انسان درخت و ... و دیگرى مفهوم هستى واقعیت پس هر چیز واقعیت‏دار بما دو مفهوم اعطا مى‏کند مانند انسان خارجى که دو مفهوم انسان و واقعیت را مى‏دهد
مفهوم هستى در ذهناصالت وجود و واقعیت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma