استدلال منکرین اعتبار فلسفه تعقلى محض

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
اصول فلسفه وروش رئالیسم - ج1
تعیین حدود علمواژه ادراکات فطرى
توضیح این مطلب لازم است که منکرین اعتبار فلسفه تعقلى محض که بارزترین مصداق آن فلسفه اولى و متفرعات آن است از دو راه مختلف استدلال مى‏کنند و غالبا این دو راه از یکدیگر تفکیک نمى‏شود:
1- از راه علم النفسى یعنى از راه اینکه مواد و عناصر اولیه ذهنى بشر براى حل آن مسائل وافى نیست زیرا عناصر اولیه ذهن بشر منحصر است‏بصور حسیه و عقل کارى جز تصرف در آن صور حسیه نمى‏تواند انجام دهد و مسائل فلسفه تعقلى از حدود حس و احساس بیرون است .
2- از راه منطقى یعنى از راه اینکه مقیاس صحت و سقم قضایاى فکرى بشر منحصر است‏به تجربه و آزمایش عملى و آن مقیاسهاى عقلى که منطق عقلى آنها را وسیله سنجش فکر و تمیز دادن صحیح از سقیم و صحیح از خطا مى‏داند مفید و اطمینان بخش نیست و هر نظریه و فرضیه‏اى هر چند مربوط بفنومن‏ها و توجیه ظواهر طبیعت‏باشد که تحت آزمایش عملى در نیاید قابل اعتماد و اطمینان نیست و مسائل فلسفه تعقلى قابل آزمایش عملى نیست زیرا مثلا نمى‏توان آزمایش کرد که آیا وجود اصیل است‏یا ماهیت و آیا دور یا تسلسل ممکن است‏یا محال .
ب- جمعى دیگر از دانشمندان جدید آن محدودیتى که آن دسته در نظریه بالا براى علم قائل شده بودند منکرند و معتقدند که در ما وراء محسوسات نیز مى‏توان قضاوت کرد بعضى از این دانشمندان این نظریه را از آن جهت دارند که بتصورات فطرى عقلى مستقل قائلند از قبیل دکارت و پیروانش و بعضى دیگر راه شهود و عرفان و سیر باطن را پیشنهاد و پیروى کرده‏اند فلسفه هانرى برگسون فیلسوف معروف عصر اخیر متکى باین نظریه است و بعضى دیگر از راه دیگر و ما در اینجا خود را نیازمند به بیان نظریات آنان نمیدانیم .
در این مقاله در ضمن اینکه پیدایش کثرت در ادراکات بیان مى‏شود بهر دو اشکال منکرین اعتبار فلسفه تعقلى پاسخ داده مى‏شود از طرفى در خلال بیان کیفیت‏حصول تکثر در ادراکات گفتگوى مفاهیم متافیزیکى به میان خواهد آمد و معلوم خواهد شد که این مفاهیم از جنبه علم النفسى معتبرند و با آنکه مستقیما از راه حواس وارد ذهن نشده‏اند منشاء صحیح و معتبر دارند و از طرف دیگر از جنبه منطقى ثابت‏خواهیم کرد که تنها معیار و محک صحت و سقم قضایا تجربه و آزمایش عملى نیست و حتى خود تجربیون بدون توجه بیک سلسله قضایاى فکرى خواه ناخواه اعتقاد جزمى دارند که قابل تجربه و آزمایش عملى نیست‏بعلاوه در آینده معلوم خواهد شد که بشر تا قبلا بیک سلسله قضایاى غیر تجربى اعتقاد نداشته باشد نمى‏تواند هیچ قضیه تجربى را بپذیرد
در خاتمه از بیان چند نکته ناگزیریم:
1- اختلاف نظرى که در مسئله راه حصول علم بین علماء شرق و غرب و حسى و عقلى است مربوط بعلمها و ادراکات تصورى یعنى تصورهاى ساده ابتدائى خالى از حکم است که عارض ذهن مى‏شود از قبیل تصور سفیدى و سیاهى و گرمى و سردى و خط و سطح و وجود و وحدت و کثرت و اما علمهاى تصدیقى یعنى حکمهاى ذهنى که آن تصورات را بیکدیگر پیوند مى‏دهد و وصل و فصل مى‏کند از قبیل سفیدى غیر از سیاهى است‏یا خط عارض سطح ست‏یا وجود مساوى با وحدت است روشن است که از مورد نزاع خارج است زیرا خود حکم صرفا یکنوع فعالیت کار ذهنى است و هرگز نمى‏توان ادعا کرد که حکم از مجراى یکى از حواس وارد ذهن شده است و همچنین نسبت و رابطه بین محمول و موضوع در خارج که حکم ناظر بان است معنا ندارد که از مجراى یکى از حواس وارد ذهن شده باشد زیرا نسبت در خارج واقعیتى جدا از واقعیت طرفین موضوع و محمول ندارد و آنچه از راه حواس وارد ذهن مى‏شود عبارت است از صور واقعیاتى که در اثر تماس ویژه آن واقعیات با آلات حسیه در ذهن پدید آمده است .
حکم فعالیت کار و قضاوت ذهن است در میان تصوراتى که از راه حس یا راههاى دیگر وارد ذهن شده است على هذا اختلاف نظر حسى و عقلى بترتیبى که در باب تصورات جریان دارد در باب تصدیقات جریان ندارد .
در باب تصدیقات اختلاف نظر دیگرى میتواند وجود داشته باشد و آن اینکه تردیدى نیست که پاره‏اى از قضاوتها خود بخود براى ذهن دست نمى‏دهد یعنى صرف تصور موضوع و محمول براى قضاوت و حکومت ذهن کافى نیست عوامل دیگرى مى‏بایست دخالت کند تا ذهن بتواند قضاوت کند و همچنین تردیدى نیست که یکى از عوامل مستعد کردن ذهن براى قضاوت و حکومت‏هاى جزئى احساس است از قبیل قضاوت در باره اینکه این کاغذى که در دست من است‏سفید است و براى قضاوتهاى کلى و عمومى تجربه و آزمایش عملى است از قبیل تمام اطلاعات علمى ما راجع بطبیعت مثلا ما بطور کلى حکم مى‏کنیم که اجسام در اثر حرارت انبساط پیدا مى‏کنند و بدیهى است که اگر تجربه و آزمایش عملى در کار نبود ذهن هیچ کس این قضاوت و حکومت را نمى‏کرد .
حالا باید دید آیا تمام قضاوتها و حکومتهاى کلى و عمومى با دخالت تجربه و آزمایش صورت مى‏گیرد و یا آنکه پاره‏اى احکام و قضاوتها هست که بدون هیچ عامل خارجى صورت مى‏گیرد یعنى تنها تصور موضوع و محمول براى قضاوت ذهن کافى است‏بدیهیات اولیه تصدیقیه باصطلاح منطق و بر فرض اینکه ما تصدیقاتى غیر از تصدیقات تجربى داشته باشیم آیا ابتداء آن تصدیقات در ذهن وجود پیدا مى‏کند و سپس تصدیقات تجربى یا آنکه کار بعکس است
در ضمن این مقاله خواهد آمد که تصدیقات تجربى مؤخر است از یک سلسله تصدیقات غیر تجربى و بعلاوه توضیح داده خواهد شد که اگر آن تصدیقات غیر تجربى را از ذهن بگیریم محال و ممتنع است که ذهن از راه تجربه بتصدیقى نائل شود و تمام تصدیقات تجربى متکى است‏به اصولى که از غیر راه تجربه ذهن آنها را تصدیق کرده است و بعبارت دیگر اگر آن تصدیقات ما قبل تجربه را از ذهن بگیریم بشر هیچگونه علمى به هیچ چیزى چه در مسائل طبیعى و چه در مسائل غیر طبیعى نمى‏تواند داشته باشد و کاخ علم و معلومات بشر یکباره ویران مى‏شود یعنى تردید یا انکار آن اصول غیر تجربى مساوى با سوفسطائى‏گرى است .
غالبا این دو مطلب که یکى مربوط به مبحث تصورات است و دیگرى مربوط به مبحث تصدیقات با یکدیگر اشتباه مى‏شود على هذا ما هر چند تصوراتى مقدم بر تصورات احساسى نداریم ولى تصدیقات زیادى مقدم بر تصدیقات تجربى داریم بیان و توضیح بیشتر مطلب بالا با توجه به آنچه دانشمندان قدیم و جدید در این زمینه گفته‏اند بعدا خواهد آمد .
2- ما قبلا نظریه عقلیون و نظریه حسیون جدید اروپا را کاملا شرح دادیم و گفتیم که عقلیون بعضى از تصورات را ذاتى و فطرى عقل مى‏دانند و معتقدند که آن تصورات هیچگونه استناد و ارتباطى بحس و محسوسات ندارد و همچنین نظریه ارسطو و دانشمندان اسلامى را راجع به عقل و حس و رابطه معقولات و محسوسات اجمالا بیان کردیم و تذکر دادیم که نظریه عقلى و نظریه حسى باین صورتى که در قرون جدیده مطرح شده بى سابقه است و مخصوصا نظریه عقلى که مبتنى است‏بر اینکه بعضى از تصورات فطرى و ذاتى عقل و لازم لا ینفک آن است که اولین بار از طرف دکارت اظهار شد هیچ سابقه ندارد ولى بعضى از دانشمندان خیال کرده‏اند که تمام کسانى که بتصورات بدیهى عقلى قائلند آن تصورات را فطرى و ذاتى عقل مى‏دانند و لهذا بسیار دیده مى‏شود که ارسطو و فارابى و ابن سینا را جزء عقلیون بمعناى مصطلح جدید کلمه بشمار مى‏آورند ولى این گمان باطل است زیرا هیچ لزومى ندارد که ما بدیهیات تصوریه عقلیه را فطرى و ذاتى عقل بدانیم هیچ مانعى ندارد که آن بدیهیات بتدریج‏براى ذهن حاصل شوند و ذهن آنها را از تصورات حسى انتزاع نماید ما عبارت صدر المتالهین را راجع به اینکه تمام بدیهیات اولیه عقلیه پس از پیدایش صور محسوسه براى ذهن حاصل مى‏شود قبلا نقل کردیم و به تفصیل بیشترى بعدا نقل خواهیم کرد و در متن مقاله کیفیت انتزاع آن بدیهیات از صور محسوسه بیان خواهد شد .
مرحوم فروغى در «سیر حکمت در اروپا» همین اشتباه برایش رخ داده و خیال کرده است که تمام کسانى که ببدیهیات اولیه عقلیه قائلند آن بدیهیات را فطرى و ذاتى عقل مى‏دانند مشار الیه در جلد سوم سیر حکمت در اروپا در مقدمه‏اى که بر فلسفه فیخته نوشته و نظریه عقلیون و حسیون را شرح داده است مى‏نویسد: دکارت ... مانند پیشینیان از اصحاب عقل مدعى شد که بعضى معلومات و ادراک پاره‏اى از حقایق در نفس انسان سرشته شده و فطرى است و خاصیت عقل اوست و بحس و تجربه بستگى ندارد آنگاه در پاورقى توضیح مى‏دهد شبیه به آنچه دانشمندان ما به عقل بالملکه منتسب مى‏کنند در جاهاى دیگر آن کتاب نیز همین اشتباه تکرار شده است .
آنچه دکارت معتقد است‏با آنچه پیشینیان از اصحاب عقل گفته‏اند بکلى متفاوت است و مخصوصا با آنچه دانشمندان ما به عقل بالملکه منتسب مى‏کنند کوچکترین شباهتى ندارد زیرا اولا دکارت آن تصورات را خاصیت ذاتى عقل مى‏داند و مدعى است که همانطورى که خاصیت ذاتى جسم بعد داشتن است‏خاصیت ذاتى عقل ادراک این مفاهیم فطرى است و آن مفاهیم به هیچ چیز بستگى ندارند مگر بخود عقل ولى دانشمندان ما معتقدند که تمام معقولات بتدریج پیدا مى‏شوند و از محسوسات آغاز مى‏شود و تمام معقولات حتى بدیهیات اولیه یک نوع وابستگى بمحسوسات دارند .
ثانیا نظر دکارت غالبا بیک سلسله تصورات است که خودش نام مى‏برد و او معتقد است که ما تصورات فطرى و ما قبل احساس داریم ولى آنچه این دانشمندان در باب عقل بالملکه گفته‏اند ناظر بتصدیقات است‏یعنى ناظر باین است که ما تصدیقاتى مقدم بر تصدیقات تجربى داریم و چنانچه در نکته 1 گفته شد بین این دو مطلب فرق بسیار است .
و همین توهم که هر کس بتصورات بدیهى اولى قائل است پس مى‏بایست آن تصورات را فطرى و ذاتى عقل بداند موجب شده است که دانشمندان در باره ارسطو متحیر بمانند بعضى او را حسى و بعضى عقلى بدانند و بعضى دیگر او را متهم بتذبذب کنند زیرا دیده‏اند ارسطو یکجا بمخالفت افلاطون برخاسته و حس را مقدم بر عقل و ادراکات جزئى را مقدم بر ادراکات کلى شمرده و یکجا در منطق خویش از بدیهیات اولیه عقلیه سخن رانده و نتوانسته‏اند درک کنند که بین این دو سخن منافاتى نیست هر چند از ارسطو چیزى که مقصود حقیقى او را بیان کند نقل نشده ولى ممکن است که با روشى که دانشمندان اسلامى پیش گرفته‏اند نظریه ارسطو را توجیه کرد .
3- براى آنکه ذهن خواننده محترم از یک اشتباه لفظى مصون بماند ناچاریم توضیح زیر را بدهیم
تعیین حدود علمواژه ادراکات فطرى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma