فصل ششم : در ذکر شمه اى از تکالیف عباد نسبت به امام عصر علیه السلام

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
منتهى الامال - قسمت دوّم
مطلب دومفصل هفتم : در بیان بعضى از علامات ظهور حضرت صاحب الزمان علیه السلام
و آداب بـندگى و رسوم فرمانبردارى آنانکه سر به زیر فرمان و اطاعت آن جناب فرود آورده اند و خود را عبد طاعت و ریزه خور خوان احسان وجود مبارک او دانسته و آن شخص معظم را امام و واسطه رسیدن فیوضات الهیه و نعم غیر متناهیه دنیویه و اخرویه قرار داده و از آنها چند چیز بیان مى شود:
دوران غیبت کبرى آزمایشگاه است
اول ـ مـهـمـوم بـودن بـراى آن جناب در ایام غیبت و سبب این ، متعدد است : یکى براى محجوب بودن آن جناب و نرسیدن دست به دامان وصالش و روشن نگشتن دیدگان به نور جمالش .
در ( عیون ) از جناب امام رضا علیه السلام مروى است که در ضمن خبرى متعلق به آن جـنـاب فـرمـود: چه بسیار مؤ منى که متاءسف و حیران و محزونند در وقت فقدان ماء معین ، یعنى حضرت حجت علیه السلام .(152)
در دعـاى نـدبه است که ( گران است بر من که خلق را ببینم و تو دیده نشوى و نشنوم از تو آوازى و نه رازى ، گران است بر من که احاطه کند به تو بلا نه به من و نرسد بـه تـو از مـن نـه نـاله اى و نـه شکایتى ، جانم فداى تو غایبى که از ما کناره ندارى ، جـانم فداى تو دور شده اى که از ما دورى نگرفتى ، جانم فداى تو که آرزوى هر مشتاق و آرزومـنـدى از مـرد و زن که تو را ید آورند و ناله کنند، گران است بر من که من بر تو بـگـریـم و خـلق از تـو دسـت کـشـیـده بـاشـند ) . تا آخر دعا که نمونه اى است از درد دل آنکه جامى از چشمه محبت آن جناب نوشیده .
و دیگر ممنوع بودن آن سلطان عظیم الشاءن از رتق و فتق و اجراى احکام و حقوق و حدود و دیدن حق خود را در دست غیر خود.
از حـضـرت بـاقـر علیه السلام روایت است که فرمود به عبداللّه بن ظبیان که هیچ عیدى نـیـسـت بـراى مـسـلمـیـن نـه قـربـان و نـه فـطـر مـگـر آنـکـه تـازه مـى کـند خداوند براى آل مـحـمّد علیهم السلام حزنى را، راوى پرسید چرا؟ فرمود که ایشان مى بینند حق خود را در دست غیر خودشان .(153)
و دیـگـر بـیـرون آمـدن جـمـعى از دزدان داخلى دین مبین از کمین و افکندن شکوک و شبهات در قلوب عوام بلکه خواص تا آنکه پیوسته دسته دسته از دین خداوند بیرون روند، و علماى راستین از اظهار علم خود عاجز، و صادق شده وعده صادقین علیهم السلام که خواهد آمد وقتى کـه نـگـاه داشـتـن مـؤ مـن دیـن خـود را مـشـکـل تـر است از نگاه داشتن جمره اى از آتش در دست .(154)
شیخ نعمانى روایت کرده از عمیره دختر نفیل که گفت : شنیدم حسن بن على علیه السلام مى فرماید: نخواهد شد آن امرى که شما منتظر آنید تا اینکه بیزارى جوید بعضى از شما از بعضى و خیو (آب دهان ) اندازد بعضى از شما در صورت بعضى و شهادت دهد بعضى از شـمـا به کفر بعضى و لعن کند بعضى شما بعضى را. پس گفتم به آن جناب که خیرى نیست در آن زمان ؟ پس حسین علیه السلام فرمود: تمام خیر در آن زمان است ، خروج مى کند قـائم مـا و هـمـه آنـهـا را دفـع مـى کـنـد. و نـیـز از جـنـاب صـادق عـلیـه السـلام خـبـرى نقل کرده به همین مضمون و از حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام روایت کرده که فرمود به مالک بن ضمره که اى مالک چگونه اى تو آنگاه که شیعه اختلاف کنند چنین ، انگشتان خود را داخل نمود در یکدیگر، پس گفتم : یا امیرالمؤ منین علیه السلام در آن زمان خیرى نیست ؟ فرمود: تمام خیر در آن وقت است خروج مى کند قائم ما پس مقدم مى شود بر او هفتاد مرد که دروغ مـى گـویـند بر خدا و رسول پس همه را مى کشد آنگاه جمع مى کند ایشان را بر یک امر. و نیز از جناب باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود هر آینه آزموده خواهید شد اى شـیـعـه آل مـحـمّد صلى اللّه علیه و آله و سلم ! آزموده شدن سرمه در چشم به درستى که صـاحـب سـرمـه مـى داند که کى سرمه در چشمش ریخته مى شود و نمى داند که چه وقت از چـشـم بـیـرون مى رود و چنین است که صبح مى کند مرد بر جاده اى از امرما و شام مى کند و حـال آنـکـه بـیـرون رفـتـه از آن ، و شـام مـى کـنـد بـر جـاده اى از امـرما و صبح مى کند و حـال آنـکـه بـیـرون رفـتـه از آن . و از جـنـاب صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: واللّه ! هـر آیـنه شکسته خواهید شد شکستن شیشه و به درستى که شیشه هر آینه بر مى گـردد پس عود مى کند، واللّه ! هر آینه شکسته مى شوید شکستن کوزه و کوزه چون شکست بـر مـى گـردد و چـنـان بـوده ، قـسـم به خدا که بیخته خواهید شد و قسم به خدا که جدا خـواهـیـد شـد و قـسـم بـه خدا که امتحان خواهید شد تا آنکه نماند از شما مگر اندکى و کف مبارک را خالى کردند.(155)
و بـر ایـن مـضـمـون اخـبـار بـسـیـار روایـت کـرده و شـیـخ صـدوق رحـمـه اللّه در ( کـمـال الدّیـن ) روایـت کـرده از امیرالمؤ منین علیه السلام که فرمود: گویا مى بینم شـمـاها را که گردش مى کنید گردش شتر، مى طلبید چراگاه را پس نمى یابید آن را اى گـروه شـیـعـه . و نـیـز از آن جـنـاب روایت کرده که به عبدالرحمن بن سیابه فرمود: که چگونه خواهید بود شما در آن زمان که بمانید بى امام هادى و بى نشانه ، بیزارى جوید بعضى از شما از بعضى پس در آنگاه امتحان کرده مى شوید و جدا مى شوید و بیخته مى شوید.(156)
و نـیـز روایـت کـرده از سـدیـر صـیـرفـى کـه گـفـتـم : مـن و مـفـضـل بـن عـمـر و ابـوبصیر و ابان بن تغلب به خدمت مولاى خود امام جعفر صادق علیه السلام داخل شدیم و آن حضرت را دیدیم که بر روى خاک نشسته بود و مسح خیبرى را در بـر داشـت کـه آسـتـیـنهایش کوتاه بود و از شدت اندوه واله بود و مانند زنى که فرزند عـزیـزش مـرده بـود گـریه مى کرد مانند جگر سوخته آثار حزن و محنت در روى حق جویش ظـاهـر و هویدا بود و اشک از دیده هاى حق بینش جارى بود و مى گفت : اى سید من ! غیبت تو خـواب مـرا بـرده اسـت و اسـتـراحـت مـرا زایـل گـردانـیـده و سـرور از دل مـن ربـوده اسـت ، اى سـیـد من ! غیبت تو مصیبت مرا دایم گردانیده و محن و نوایب را بر من پیاپى گردانید و آب دیده مرا جارى کرد و ناله و فغان و حزن را از سینه من بیرون آورد و بـلاهـا را بـر من متصل گردانید. سدیر گفت : چون حضرت را با آن حالت مشاهده کردیم عـقـلهـاى مـا پـرواز کـرد و واله و حـیـران شدیم و دلهاى ما از آن جزع نزدیک بود که پاره گردد و گمان کردیم که آن حضرت را زهر دادند یا آنکه بلیه عظیمى از بلاهاى دهر بر او حـادث شـده اسـت . پـس عرض کردم که اى بهترین خلق ، خدا هرگز چشم تو را گریان نـگـردانـد، چـه حـادثه اى تو را گریان گردانیده است و چه حالت روى داده است که چنین مـاتـمـى گـرفـتـى ؟ پـس حـضـرت از شـدت غـصـه و گـریـه و آه سـوزنـاک از دل غـمـنـاک برکشید و فرمود که من در صبح این روز نظر در کتاب جفر نمودم و آن کتابى اسـت مـشـتـمـل بـر علم منایا و بلایا و در آنجا مذکور است بلاهایى که بر ما مى رسد و در آنـجا علم گذشته و آینده هست تا روز قیامت و خدا آن علم را مخصوص محمّد صلى اللّه علیه و آله و سـلم و ائمـه عـلیـهـم السـلام بـعـد از او گـردانیده است ، نگاه کردم در آنجا ولادت حـضـرت صـاحـب الا مـر عـلیـه السـلام و غـیـبـت آن حـضـرت و طـول غیبت و درازى عمر او را و ابتلاى مؤ منان را در زمان غیبت و بسیار شدن شک و شبهه در دل مـردم از جـهـت طـول غـیـبـت او و مـرتد شدن اکثر مردم در دین خود و بیرون کردن ریسمان اسلام را از گردن خود که حق تعالى در گردن بندگان قرار داده است ، پس رقت مرا دست داده است و حزن بر من غالب شده است . الخبر.(157)
و از براى این مقام همین خبر شریف ، کافى است چه اگر تحیر و تفرق و ابتلاى شیعه در ایـام غیبت و تولد شکوک در قلوب ایشان سبب شود از براى گریستن حضرت صادق علیه السلام سالها پیش از وقوع آن و بردن خواب از چشمهاى مبارکش ، پس ‍ مؤ من مبتلاى به آن حادثه عظیمه غرق شده در آن گرداب بى کرانه تاریک مواج سزاوارتر است به گریه و زارى و ناله و بى قرارى و حزن و اندوه دائمى و تضرع به سوى حضرت بارى جلاّ و علا.(158)
ثواب انتظار ظهور امام زمان علیه السلام
دوم ـ از تـکـالیـف بـنـدگـان در ایـام غـیـبـت ، انـتـظـار فـرج آل مـحـمـّد عـلیـهم السلام در هر آن و ترقب بروز و ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره مهدى آل مـحـمـّد علیهم السلام و پر شدن زمین از عدل و داد غالب شدن دین قویم بر جمیع ادیان کـه خداى تعالى به نبى اکرم خود خبر دادده و وعده فرموده بلکه بشارت آن را به جمیع پـیـغـمبران و امم داده که چنین روزى خواهد آمد که جز خداى تعالى کسى را پرستش نکنند و چـیـزى از دیـن نـمـانـد کـه از بـیم احدى در پرده ستر و حجاب بماند و بلا و شدت از حق پـرسـتـان بـرود چـنـانـچـه در زیـارت حـضـرت مـهـدى آل محمّد علیهم السلام است :
( اَلسـّلامُ عـَلَى الْمـَهْدىِّ الَّذى وَعَدَاللّهُ بِهِ الاُمَمَ اَنْ یَجْمَعَ بِهِ الْکَلِمَ وَیَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ یَمْلاَءَ بِهِ الاَرْضَ عَدْلا وَ قِسْطا وَ یَنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤ مِنینَ ) .
سلام بر مهدى آن چنانى که وعده داده خداوند بر او جمیع امتها را که جمع کنند به وجود او کـلمـه ها، یعنى اختلاف را از میان ببرد و دین یکى شود و گرد آورد به او پراکنندگى ها را و پـر کـند به او زمین را از عدل و داد و انفاذ فرماید به سبب او وعده فرجى که به مؤ مـنـیـن داده .(159) و ایـن فـرج عـظـیـم را در سنه هفتاد از هجرت وعده داده بودند چـنانچه شیخ رواندى در ( خرائج ) از ابى اسحاق سمیعى روایت کرده و او از عمرو بـن حـمـق کـه یـکـى از چـهـار نـفـر صـاحب اسرار امیرالمؤ منین علیه السلام بود که گفت : داخل شدم بر على علیه السلام آنگاه که او را ضربت زده بودند در کوفه پس گفتم به آن جـنـاب کـه بـر تو باکى نیست جز این نیست که این خراشى است ، فرمود: به جان خود قـسـم کـه مـن از شـمـا مـفـارقت خواهم کرد، آنگاه فرمود تا سنه هفتاد بلا است و این را سه مرتبه فرمود پس گفتم : آیا پس از بلا رخائى هست ؟ پس مرا جواب نداد و بى هوش شد، تا آنکه مى گوید پس گفتم : یا امیرالمؤ منین علیه السلام ! به درستى که تو فرودى تا [سال ] هفتاد، بلا است پس آیا بعد از بلا، رخاء است ؟ پس فرمود: آرى به درستى که بعد از بلا، رخاء است و خداوند محو مى کند آنچه را که مى خواهد و ثابت مى کند و در نزد او است ام الکتاب .(160)
و شـیـخ طـوسـى در ( کـتاب غیبت ) و کلینى در ( کافى ) روایت کرده اند از ابـى حـمزه ثمالى که گفت : گفتم به ابى جعفر علیه السلام به درستى که على علیه السـلام بـود کـه مى فرمود تا سنه هفتاد، بلا است و مى فرمود بعد از بلا، رخائ است و بـه تـحـقـیق که گذشت هفتاد و ما رخاء ندیدیم ، پس ابوجعفر علیه السلام فرمود که اى ثـابـت ! بـه درستى که خداى تعالى قرار داده بود وقت این امر را در سنه هفتاد پس چون حـسـیـن عـلیـه السـلام کـشـتـه شـد، شـدیـد شـد غـضـب خـداونـد بـر اهـل زمـیـن پـس بـه تـاءخـیـر انـداخـت آن را تـا سـال صـد و چـهـل پـس مـا شـما را خبر دادیم پس ‍ شما خبر ما را نشر کردید و پرده سرّ را کشف نمودید پس خداى تعالى آن را تاءخیر انداخت و پس از آن وقتى براى آن قرار نداد در نزد ما ( وَ یَمْحُو اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّالْکِتابَ ) (161)
ابوحمزه گفت من این خبر را عرض کردم خدمت امام جعفر صادق علیه السلام پس ‍ فرمود: که به درستى که چنین بود.(162)
و شـیـخ نـعـمـانـى در ( کتاب غیبت ) روایت کرده از علاء بن سیابه از ابى عبداللّه جـعـفـر بـن محمّد علیه السلام که فرمود: کسى که بمیرد از شما و منتظر باشد این امر را مـانـنـد کـسـى اسـت کـه در خـیـمـه اى بـاشـد کـه از آن حـضـرت قـائم عـلیـه السـلام اسـت .(163)
و نـیـز روایـت نـموده از ابوبصیر از آن جناب که فرمود روزى : آیا خبر ندهم شما را به چـیـزى کـه قـبـول نـمـى کـنـد خداوند عملى را از بندگان مگر به او؟ گفتیم : بلى ، پس ‍ فـرمـود: ( شـَهـادَةَ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّه وَ اَنَّ مـُحـَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ) و اقرار به آنچه خـداونـد امر فرمود دوستى ما و بیزارى از دشمنان ما، یعنى ائمه مخصوصا و انقیاد براى ایشان و ورع و اجتهاد و آرامى و انتظار کشیدن براى قائم علیه السلام ؛ آنگاه فرمود: به درسـتـى کـه بـراى مـا دولتـى اسـت کـه خـداونـد آن را مـى آورد هر وقت که خواست ؛ آنگاه فـرمـود: هـر کس که خوش دارد که بوده باشد از اصحاب قائم علیه السلام پس هر آینه انتظار کشد و عمل کند با ورع و محاسن اخلاق در حالى که او انتظار دارد پس اگر بمیرد و قـائم عـلیـه السـلام پـس از او خـروج کـنـد هـسـت بـراى او از اجـر مـثـل کـسى که آن جناب را درک نموده باشد پس کوشش کنید و انتظار کشید هنیئا هنیئا براى شما اى عصابه مرحومه .(164)
و شیخ صدوق در ( کمال الدّین ) روایت کرده از آن جناب که فرمود: از دین ائمه است ورع و عفت و صلاح و انتظار داشتن فرج آل محمّد علیهم السلام (165) و نیز از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم فرمود: افـضـل اعـمـال امـت مـن انـتـظـار فـرج اسـت از خـداونـد عـز و جل . و نیز روایت کرده از امیرالمؤ منین علیه السلام که فرمود: منتظر امر ما مانند کسى است که در خون خود غلطیده باشد در راه خداوند.(166)
و شـیـخ طبرسى در ( احتجاج ) روایت کرده که ( توقیعى ) از حضرت صاحب الا مـر عـلیـه السـلام بـیـرون آمـد بـه دسـت مـحمّد بن عثمان و در آخر آن مذکور است که دعا بسیار کنید براى تعجیل فرج به درستى که فرج شما در ان است .(167)
و شـیـخ طـوسـى رحـمـه اللّه در ( غـیـبـت ) از مفضل روایت کرده که گفت : ذکر نمودیم قائم علیه السلام را و کسى که مرد از اصحاب ما کـه انـتـظـار او را مـى کـشید پس ‍ حضرت ابوعبداللّه علیه السلام فرمود به ما که چون قـائم علیه السلام خروج کند کسى بر سر قبر مؤ من مى آید پس به او مى گوید که اى فـلان بـه درسـتى که ظاهر شد صاحب تو پس اگر خواهى که ملحق شوى پس ملحق شو و اگر مى خواهى که اقامت کنى در نعمت پروردگار خود پس اقامت داشته باش .(168)
و شیخ برقى در ( محاسن ) از آن جناب روایت کرده که فرمود به مردى از اصحاب خـود کـه : هـرکـه از شـمـا بـمـیـرد بـا دوسـتـى اهـل بـیـت و انـتـظـار کـشـیـدن فـرج ، مـثـل کـسى است که در خیمه قائم علیه السلام باشد، (169) و در روایت دیگر بـلکـه مـثـل کـسـى اسـت کـه با رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم باشد. و در روایت دیـگـر مـانـنـد کـسـى اسـت کـه در پیش روى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم شهید گردد. و نیز از محمّد بن فضیل روایت کرده که گفت فرج را از حضرت رضا علیه السلام سـؤ ال کـردم ، حـضـرت فـرمـود کـه آیـا انـتـظـار فـرج از فـرج نـیـسـت ، خـداى عـز و جـل فـرمـوده : فـَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ؛(170) شما انتظار برید به درستى که من با شما از انتظار برندگانم . یعنى انتظار برید فرج مرا و من انتظار مـى بـرم آن وقـتـى را کـه بـراى ایـن مـصلحت دانستم که آن وقت در رسد. و نیز از آن جناب روایـت کـرده کـه فـرمـود: چـه نـیـکـو اسـت صـبـر انـتـظـار فـرج ، آیـا نـشـنـیـده اى قول خداوند را که فرمود:
( فـَارْتـَقـِبـُوا اِنّى مَعَکُمْ رَقیبٌ ) (171) ، ( وَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَکُمْ مِنَ الْمـُنـتـظـریـنَ ) .(172) پس بر شما باد به صبر زیرا که فرج مى آید بـعـد از نـاامـیـدى و بـه تـحـقـیـق کـه بـودنـد پـیـش از شـمـا کـه از شـمـا صبر کننده تر بودند.(173)
دعا براى سلامتى امام زمان علیه السلام
سـوم ـ از تـکـالیـف ، دعـا کـردن اسـت از بـراى حـفظ وجود مبارک امام عصر علیه السلام از شـرور شـیاطین انس و جن و طلب تعجیل و نصرت و ظفر و غلبه بر کفار و ملحدین و منافین براى آن جناب که این نوعى است از اظهار بندگى و اظهار شوق و زیادتى محبت و دعاهاى وارده در ایـن مـقـام بـسـیـار اسـت یـکى دعایى است که از یونس بن عبدالرحمن مروى است که حـضـرت امام رضا علیه السلام امر مى فرمودند به دعا کردن براى حضرت صاحب الا مر عـلیـه السـلام به این دعا: اللهم ادفع عن ولیک و خلیفتک و حجتک تا آخر و من این دعا را در ( کـتـاب مـفـاتـیـح ) در بـاب زیـارت حـضـرت صـاحـب الا مـر عـلیـه السـلام نـقـل کـردم ، و دیـگـر صلوات منسوبه به ابوالحسن ضراب اصفهانى است که ما آن را در ( مفاتیح ) در آخر اعمال روز جمعه نقل کردیم ، و دیگر این دعاى شریف است :
( اَللّهُمَ کُنْ لِوَلِیِّکَ (فلان بن فلان و به جاى فلان بن فلان مى گویى ) اَلْحُجَّةِ بْنِ الْحـَسـَن صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فى هذِهِ السّاعَةِ وَ فى کُلِّ ساعَةٍ وَلیّا وَ حافِظَا وَ قائِدَا وَ ناصِرا وَ دَلیلا وَ عَیْنا حَتّى تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعَا وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا ) .
مـکرر مى کنى این دعا را در شب بیست و سوم ماه رمضان در حالت ایستاده و نشسته و بر هر حـالتـى کـه بـاشـى در تـمام آن ماه و هر قسم که ممکن شود تو را و هر زمان که از دهرت حـاضـر شـود مـى گـویـى بـعـد از تـمـجـیـد حـق تـعـالى و صـلوات بـر پـیـغـمـبـر و آل او صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم ایـن دعـا را و دعـاهاى دیگر نیز وارد شده که مقا نقلش نیست هرکه طالب است رجوع به ( نجم ثاقب ) کند.(174)
صدقه دادن براى حفظ وجود امام زمان علیه السلام
چـهـارم ـ صـدقـه دادن اسـت بـه آنچه ممکن شود در هر وقت براى حفظ وجود مبارک امام عصر علیه السلام ، و چون هیچ نفسى عزیز و گرامى تر نیست و نباید هم باشد از وجود مقدس امـام عـصـر عـلیـه السـلام ، بـلکه محبوب تر از نفس خویش که اگر چنین نباشد در ایمان ضـعـف و نـقـصـان و در اعـتـقـاد خـلل و سـسـتـى اسـت چـنـانـچـه بـه اسـانـیـد مـعـتـبـره از رسـول خـدا صـلى اللّه علیه و آله و سلم مروى است که فرمود: ایمان نیاورد احدى از شما تـا آنـکـه بـوده بـاشـم مـن و اهـل بـیت من محبوب تر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم و چـگـونـه چـنـیـن نـبـاشـد و حـال آنـکـه وجـود و حـیـات و دیـن و عقل و صحت و عافیت و سایر نعم ظاهریه و باطنیه تمام موجودات از پرتو آن وجود مقدس و اوصیاى او است علیهم السلام . و چون ناموس عصر و مدار دهر و منیر آفتاب و ماه و صاحب ایـن قـصر و بارگاه و سبب آرامى زمین و سیر افلاک و رونق دنیا از سمک تا سماک حاضر در قـلوب اخـیـار و غـایـب از مردمک اغیار در این اعصار حضرت حجة بن الحسن علیهما السلام اسـت و جـامـه صـحـت و عـافـیـت انـدازه قـامـت مـوزون آن نـفـس مـقـدس و شـایـسـتـه قـد معتدل آن ذات اقدس است پس بر تمامنى خودپرستان که تمامى اهتمامشان در حفظ و حراست و سـلامـتـى نـفـس خـویـش اسـت چـه رسد به آنانکه جز آن وجود مقدس کسى را لایق هستى و سـزاوار عـافـیت و تندرستى ندانند لازم و متحتم است که مقصود اولى و غرض اهم ایشان از چـنـگ زدن بـه دامـان هـر وسـیـله و سـبـبـى کـه بـراى بـقـاى صـحـت اسـتـجـلال عـافـیـت و قـضـاى حـاجـت و دفـع بـلیت مقرر شده چون دعا و تضرع و تصدق و توسل ، سلامتى و حفظ آن وجود مقدس باشد.(175)
تنبیه یکى از اولیاءاللّه به دست امام زمان علیه السلام
پـنـجـم ـ حـج کردن و حجه دادن به نیابت امام عصر علیه السلام ، چنانچه در میان شیعیان مرسوم بود در قدیم و آن جناب تقریر فرمودند چنانچه قطب راوندى رحمه اللّه در کتاب ( خرائج ) روایت کرده که ابومحمّد دعلجى دو پسر داشت یکى از آن دو صالح بود او را ابوالحسن مى گفتند و او مردگان را غسل مى داد و پسر دیگر او مرتکب مى شد محرمات را؛ و مردى از شیعیان ، زرى به ابومحمّد مذکور داد که به نیابت حرت صاحب الا مر علیه السـلام حج کند چنانچه عادت شیعیان در آن وقت چنین بود و ابومحمّد قدرى از آن زر را به آن پـسـر فـاسـد داد و او را بـا خـود بـرد کـه بـراى حـضـرت حـج کند و وقتى که از حج بـرگـشـت نـقـل کـرد کـه در مـوقـف یـعـنى عرفات جوان گندم گون نیکو هیئتى را دیدم که مـشـغول تضرع و ابتهال و دعا بود و چون من نزدیک او رسیدم به سوى من التفات نمود و فـرمـود: اى شـیخ ! آیا حیا نمى کنى ؟! من گفتم : اى سید من ! از چه چیز حیا کنم ؟ فرمود: بـه تـو حجه مى دهند از براى آن کسى که مى دانى ، و تو آن را به فاسقى مى دهى که خـمـر مـى آشـامـد، نـزدیـک اسـت کـه ایـن چـشـم تـو کـور شـود. پـس بـعـد از بـرگـشـتـن چـهـل روز نـگـذشـت مـگـر آنکه از همان چشم که به آن اشاره شد جراحتى بیرون آمد و از آن جراحت آن چشم ضایع شد.(176)
احترام هنگام شنیدن نام امام زمان علیه السلام
شـشم ـ برخاستن از براى تعظیم [هنگام ] شنیدن اسم مبارک آن حضرت خصوص اگر اسم مـبـارک قـائم علیه السلام باشد چنانچه سیرت تمام اصناف امامیه ـ کثرهم اللّه تعالى ـ بر آن مستقر شده در جمیع بلاد از عرب و عجم و ترک و هند و دیلم ، و این خود کاشف باشد از وجـود ماءخذ و اصلى براى این عمل اگر چه تاکنون به نظر نرسیده و لکن از چند نفر از عـلمـا و اهـل اطـلاع مـسـمـوع شـده کـه ایـشـان دیـدنـد خـبـر در ایـن بـاب بـعـضـى از علما نـقـل کـرده کـه ایـن مـطـلب را سـؤ ال کـردنـد از عـالم مـتـبـحـر جـلیـل سـید عبداللّه سبط محدث جزایرى و آن مرحوم در بعضى از تصانیف خود جواب دادند کـه خـبـرى دیـدند که مضمون آن این است روزى در مجلس حضرت صادق علیه السلام اسم مـبـارک آن جـنـاب بـرده شـد پس حضرت به جهت تعظیم و احترام آن برخاست .(177)
فـقـیـر گـویـد: کـه ایـن بـود کـلام شـیـخ مـا در ( نـجـم ثـاقـب ) لکن عالم محدث جلیل و فاضل ماهر متبحر نبیل سیدنا لاجل آقا سید حسن موسى کاظمى ـ ( اَدامَ اللّهُ بَقاءُهُ ) در ( تکمله امل الا مل ) فرموده آنچه که حاصلش این است : یکى از علماء امامیه عبدالرضا ابن محمّد که از اولاد متوکل است کتابى نوشته در وفات حضرت امام رضا علیه السـلام مـوسـوم بـه ( تـاجـیـج نـیران الا حزان فى وفات سلطان خراسان ) و از مـتـفـردات آن کـتـاب ایـن اسـت کـه فـرمـوده روایـت شـده کـه دعـبـل خـزاعـى وقـتى که انشاد کرد قصیده تائیه خود را براى حضرت رضا علیه السلام چـون رسـیـد بـه ایـن شعر: ( خُروُجُ اِمامٍ لامُحالَةَ خارِجٌ یَقُومُ عَلَى اسْمِ اللّهِ بِالْبَرَکاتِ ) .
حـضرت امام رضا علیه السلام برخاست و بر روى پاهاى مبارک خود ایستاد و سر نازنین خـود را خـم کـرد بـه سوى زمین پس از آنکه کف دست راست خود را بر سر گذاشته بود و گفت : ( اَللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ مَخْرَجَهُ وَانْصُرْنا بِهِ نَصْرَا عَزیزا، انتهى ) .
خواندن دعا در دوران غیبت کبرى
هـفـتـم ـ از تکالیف عباد در ظلمات غیبت ، تضرع و مسئلت از خداوند تبارک و تعالى به جهت حفظ ایمان و دین از تطرق شبهات شیاطن و زنادقه مسلمین و خواندن دعاهاى وارده براى این کار از جمله دعایى است که شیخ نعماى و کلینى به اسانید متعدده روایت کرده اند از زراره کـه گـفـت : شنیدم از ابوعبداللّه علیه السلام مى فرماید: به درستى که از براى قائم عـلیـه السـلام غـیـبـتـى اسـت پـیش از آنکه خروج کند پس ‍ گفتم : از براى چه ؟ گفت : مى ترسد و اشاره فرمود با دست خود به شکم مبارک ، آنگاه فرمود: اى زراره ! او است منتظر و اوست کسى که شک مى شود در ولادتش ، پس بعضى از مردم مى گویند که پدرش مرد و جـانـشـیـنـى نـگـذاشـت و بـعـضـى از ایـشـان مـى گـویـد کـه حـمـل بود و بعضى از ایشان مى گوید که او غایب است و بعضى مى گوید که متولد شد پیش از وفات پدرش به دو سال و او است منتظر غیر اینکه خداوند خواسته که امتحان کند قـلوب شـیـعـه را، پس در این زمان به شک مى افتند مبطلون . زراره گفت : پس گفتم فداى تو شوم ! اگر درک کردم آن زمان را کدام عمل را بکنم ؟ فرمود: اى زراره ! اگر درک کردى آن زمان را پس بخوان این دعا را:
( اَللّهـُمَّ عـَرِّفـْنـى نـَفـْسـَکَ فـَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تـُعَّرِفـْنى نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ نِبیِّکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَکَ فَاِّنَکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى رَسُولَکْ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکْ اَللّهُمَّ عَرِّفْنِى حُجَّتَکْ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَّرِفْنى حُجَّتَکْ ضَلَلْتُ عَنْ دینى ) .(178)
و دیـگـر دعـایـى اسـت طـویـل کـه اولش هـمین دعا است ، پس از آن ( اَللّهُمَّ لاتُمِتْنى میتَةً جـاهِلیَّةً وَ لاتُزِغْ قَلْبى بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنى ) تا آخر دعا، و ما آن را در ملحقات ( کتاب مـفـاتـیـح ) ذکـر کـردیـم و سـیـد بـن طـاوس در ( جـمـال الا سـبوع ) آن را ذکر کرده بعد از ادعیه ماءثوره بعد از نماز عصر روز جمعه ، آنـگـاه فـرمـوده : و اگـر بـراى تـو عذرى باشد از جمیع آنچه ذکر کردیم آن را از تعقیب عـصـر روز جـمـعـه پـس حذر کن از آنکه مهمل گذارى خواند آن را، یعنى این دعا را، پس به درسـتـى کـه مـا شـنـاخـتـیـم ایـن را از فـضـل خـداونـد جل جلاله که مخصوص فرموده ما را به آن ، پس اعتماد کن به آن .(179)
فـقـیـر گـویـد: کـه قـریـب بـه هـمـیـن کـلام سـیـد بـن طـاوس در ذیل صلوات منسوبه به ابوالحسن ضراب اصفهانى فرموده اند و از این کلام شریف چنان مـستفاد مى شود که از جانب حضرت صاحب الا مر علیه السلام چیزى به دست آوردند در این بـاب و از مـقـام ایـشـان مـسـتـبـعد نیست . و دیگر دعایى است که شیخ صدوق روایت کرده از عبداللّه بن سنان که گفت : فرمود ابوعبداللّه علیه السلام که زود است مى رسد به شما شبهه پس مى مانید بدون نشانه و راهنما و پیشواى هدایت کننده و نجات نمى یابد و در آن شبهه مگر کسى که بخواند دعاى غریق را. گفتم : چگونه است دعاى غریق ؟
فرمود مى گویى :
( یـا اَللّهُ یـا رَحـْمـنُ یا رَحیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دینِکَ ) . پس ‍ گفتم :
( یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالاَبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دینِکَ ) .
سـپـس فـرمـود: بـه درسـتـى کـه خداوند عز و جل مقلب است قلوب و ابصار را و لکن بگو چنانکه من مى گویم : ( یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِى عَلى دینِکَ.(180) )
استمداد و استغاثه به امام زمان علیه السلام
هـشـتـم ـ اسـتـمـداد و اسـتـعـانـت و اسـتـغـاثـه بـه آن جـنـاب در هـنـگـام شـدائد و اهـوال و بـلایـا و امـراض و رو آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و ندیدن راه چاره و خـواسـتـن از حـضـرتـش حـل شبهه و رفع کربة و دفع بلیه ، چه آن جناب برحسب قدرت الهـیـه و عـلوم لدنـیـه ربـانـیـه بـر حـال هـر کسى در هرجا دانا و اجابت مسئولش توانا و فـیـضـش ‍ عـام و از نـظـر در امـور رعـایـاى خـود غـفـلت نکرده و نمى کند و خود آن جناب در تـوقـیعى که براى شیخ مفید فرستادند مرقوم فرمودند: که علم ما محیط است به خبرهاى شـمـا و غـائب نـمـى شـود از عـلم مـا هـیـچ چیز از اخبار شما و معرفت به بلایى که به مى رسد.(181)
و شیخ طوسى در ( کتاب غیبت ) روایت کرده به سند معتبر از جناب ابوالقاسم حسین بـن روح نـائب سوم رضى اللّه عنه که گفت : اختلاف کردند اصحاب ما در تفویض و غیر آن ، پـس رفـتم نزد ابى طاهر بن بلال در ایام استقامتش یعنى پیش ‍ از آنکه بعضى مذاهب باطله اختیار کند پس آن اختلاف را به او فهماندم ، پس گفت : مرا مهلت ده ، پس او را مهلت دادم چـنـد روز آنـگـاه مـعـاودت کـردم بـه نزد او. پس ‍ بیرون آورد حدیثى به اسناد خود از حـضـرت صـادق علیه السلام که فرمود: هرگاه اراده نمود خداى تعالى امرى را، عرضه مى دارد آن را بر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم آنگاه امیرالمؤ منین علیه السلام ، و یک یک از ائمه علیهم السلام تا آنکه منتهى شود به سوى صاحب الزمان علیه السلام ، آنگاه بیرون مى آید به سوى دنیا و چون اراده نمودند ملائکه که بالا برند عملى را به سـوى خـداونـد عز و جل عرضه مى شود بر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم آنگاه عرضه مى شود بر خداوند عز و جل پس هرچه فرود مى آید از جانب خداوند بر دست ایشان اسـت و آنـچـه بـالا مـى رود بـه سـوى خـداونـد عـز و جـل بـه سـوى ایـشـان اسـت و بـى نـیـاز نـیـسـتـنـد از خـداونـد عـز و جل به قدر به هم زدن چشمى .(182)
و سـیـد حـسـین مفتى کرکى سبط محقق ثانى در ( کتاب دفع المناوات ) از ( کتاب بـراهـیـن ) نقل کرده که او روایت نمود از ابى حمزه از حضرت کاظم علیه السلام که گفت : شنیدم آن جناب مى فرماید: نیست ملکى که خداوند او را به زمین بفرستد به جهت هر امـرى مـگـر آنـکه ابتدا مى نماید به امام علیه السلام ، پس ‍ معروض مى دارد آن را بر آن جـناب و به هم درستى که محل تردد ملائکه از جانب خداوند تبارک و تعالى صاحب این امر اسـت . و در خـبـر ابـوالوفـاى شـیـرازى اسـت کـه رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیه و آله و سلم فرمود به او که چون درمانده و گرفتار شدى پـس استغاثه کن به حضرت حجت علیه السلام که او تو را در مى یابد و او فریادرس ‍ است و پناه است از براى هر کس که به او استغاثه کند.(183)
و شـیـخ کـشـى و شـیـخ صـفار در ( بصائر ) روایت کرده اند از رمیله که گفت : تب شدیدى کردم در زمان امیرالمؤ منین علیه السلام پس در نفس خود خفتى یافتى در روز جمعه و گـفـتـم نـمـى دانـم چـیـزى را بـهـتـر از آنـکـه آبـى بـر خـود بـریـزم یـعـنـى غـسـل کـنـم و نماز کنم در عقب امیرالمؤ منین علیه السلام ، پس چنین کردم آنگاه آمدم به مسجد پـس چـون امـیرالمؤ منین علیه السلام بالاى منبر برآمد آن تب به من معاودت نمود پس چون امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـلام مـراجـعـت نـمـود و داخـل قـصـر شـد داخـل شـدم بـه آن جـنـاب ، فرمود: اى رمیله ! دیدم تو را که بعضى از تو، و به روایتى ( پس ملتفت شد به من امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: اى رمیله ! چه شده بود که تو را دیـدم کـه بـعـضـى از اعـضـایـت در بـعـضـى درهـم مـى شـد. ) پـس نـقـل کردم براى آن جناب حالت خود را که در آن بودم و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نماز عـقـب آن جـنـاب ، پـس فـرمـود: اى رمـیله ! نیست مؤ منى که مریض شود مگر آنکه مریض ‍ مى شویم ما به جهت مرض او و محزون نمى شود مگر آنکه محزون مى شویم به جهت حزن او و دعـا نـمـى کـنـد مـگر آنکه آمین مى گوییم براى او و ساکت نمى شود مگر آنکه دعا مى کنیم بـراى او، پـس گـفـتم به آن جناب یا امیرالمؤ منین علیه السلام فداى تو شوم این لطف و مـرحـمـت بـراى کـسـانـى اسـت کـه بـا جـنـاب تـوانـد در ایـن قـصـر، خـبـر ده مـرا از حـال کـسانى که در اطراف زمین اند؟ فرمود: اى رمیله ! غایب نیست یا نمى شود از ما مؤ منى در مشرق زمین و نه در مغرب آن .(184)
و نـیـز شـیـخ صـدوق و صـفار و شیخ مفید و دیگران به سندهاى بسیار روایت کرده اند از جـناب باقر و صادق علیهم السلام که فرمودند: به درستى که خداوند نمى گذارد زمین را مـگـر آنـکـه در آن عـالمى باشد که مى داند زیاده و نقصان را در زمین ، پس اگر مؤ منین زیاد کردند چیزى را بر مى گرداند ایشان را و به روایتى ( مى اندازد آن را ) ، و اگـر کـم کردند تمام مى کند براى ایشان ، و اگر چنین نبود مختلط مى شد بر مسلمین امور ایشان ، و به روایتى ( حق از باطل شناخته نمى شد ) .(185)
نسخه برآورده شدن حاجات
در ( تـحـفـة الزائر ) مجلسى و ( مفاتیح النجاة ) سبزوارى مروى است که هـرکـه را حـاجتى باشد آنچه مذکور مى شود بنویسد در رقعه اى و در یکى از قبور ائمه عـلیـهـم السـلام بـیـنـدازد یـا بـبـنـدد و مـهـر کـنـد و خـاک پـاکـى را گـل سـازد و آن را در مـیـان آن گـذارد و در نـهـرى یـا چـاهى عمیق یا غدیر آبى اندازد به حضرت صاحب الزمان علیه السلام مى رسد و او بنفسه متولى برآوردن حاجت مى شود.
نسخه رقعه مذکوره
( بـِسـْمِ اللّهِ الرَّحـمـنِ الرَّحـیـمِ کـَتـَبْتُ یا مَوْلاىَ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْکَ ـ مَسْتَغیثا وَ شَکَوْتُ ما نَزَلَ بى مُسْتَجیرا بِاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بِکَ مِنْ اَمْرٍ قَْد دَهَمَنى وَ اَشْغَلَ قَلْبى وَ اَطـالَ فـِکْرى وَ سَلََبنى بَعْضَ لُبّى وَ غَیَّرَ خَطیرَ نِعْمَةِ اللّهِ عِنْدى اَسْلَمَنى عِنْدَ تَخَیَّلِ وُرُودِهِ الْخـَلیلُ وَ تَبَرَّءَ مِنِّى عِنْدَ تَرائى اَقْبالِهِ اِلَىَّ الْحَمیمُ وَ عَجَزَتْ عَنْ دِفاعِهِ حیلَتى وَ خـانـَنى فى تَحَمُّلِهِ صَبْرى وَ قُوَّتى فَلَجَاْتُ فیهِ اِلَیْکَ وَ تَوَّکَلْتُ فى الْمَسْئَلَةِ للّهِ جـَلَّ ثـَنـاؤُهُ عـَلَیـْهِ وَ عـَلَیـْکَ فـى دِفـاعـِهِ عـَنـّى عِلْما بِمَکانِکَ مِنَ اللّهِ رَبِّ العالَمینَ وَلىِّ التَّدْبـیـرِ وَ مـالِکِ الاُمـُورِ واثـِقـا بـِکَ فِى الْمُسارِعَةِ فِى الشَّفاعَةِ اِلَیْهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فى اَمْرى مَتَیَقّنا لاِجابَتِتِه تَبارَکَ وَ تَعالى اِیّاکَ بِاِعْطائى سُؤْلى وَ اَنْتَ یا مَوْلاىَ جَدیرٌ بِتَحْقیقِ ظَنّى وَ تَصْدیقِ اَمَلى فیکَ فى اَمْرِ کَذا وَ کَذا ) (و به جاى کذا و کذا نام حاجت خـود را ببرد) ( فیما لا طاقَةَ لى بِحَمْلِهِ وَ لاصَبْرَ لى عَلَیْهِ وَ اِنْ کُنْتُ مُسْتَحِقّا لَهُ وَ لاَضـْعافِهِ بِقَبیحِ اَفْعالِى وَ تَفْریطى فِى الْواجِباتِ الَّتى للّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاَغثِنى یا مـَوْلاىَ صـَلَواتُ اللّهِ عـَلَیـْکَ عـِنـْدَ اللَّهـَفِ وَ قـَدِّمِ الْمَسْئَلَةَ للّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فى اَمْرى قَبْلَ حـُلُولِ التَّلَفِ وَ شـَمـاتـَةِ الاَعْداءِ فَبِکَ بَسَطَتِ النِّعْمَةُ عَلَىَّ وَ اَسْئَلِ اللّهَ جَلَّ جَلالِهِ لى نـَصْرا عَزیزا وَ فَتْحا قَریبا فیهِ بُلُوغُالا مالِ وَ خَیْرُ الْمَبادى وَ خَواتِیمُ الاَعْمالِ وَ الاَمْنُ مـِنَ الْمـَخاوِفِ کُلُّها فى کُلِّ حالٍ اِنَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ لِما یَشاءُ فَعّالٌ وَ هُوَ حَسْبى وَ نِعمْ الْوَکیلُ فِى الْمَبْدَءِ وَ الْمالِ. )
آنگاه بر بالاى آن نهر یا غدیر برآید و اعتماد بر یکى از وکلاى حضرت نماید یا عثمان سـعید العمروى یا ولد او محمّد بن عثمان یا حسین بن روح یا على بن محمّد السمرى و یکى از آن جماعت را ندا نماید و بگوید:
( یـا فـُلانَ بـْنَ فـُلانٍ سـَلامٌ عـَلَیـْکَ اَشـْهـَدُ اَنَّ وَفـاتـِکَ فـى سَبیل اللّهِ وَ اَنَّک حَىُّ عِنْدَاللّهِ مَرْزُوقٌ خاطَبْتُکَ فى حَیاتِکَ الَّتى لَکَ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هـذِهِ رُقْعَتى وَ حاجَتى اِلى مَوْلا نا علیه السلام فَسَلِّمْها اِلَیْهِ وَ اَنْتَ الثِّقَةُ الاَمینُ ) .(186)
پس نوشته را در نهر یا چاه یا غدیر اندازد که حاجت او برآورده مى شود.
و [محدث نورى مى فرماید:] از این خبر شریف چنین مستفاد مى شود که آن چهار شخص معظم چـنـانـچـه در غـیـبـت صغرى واسطه بودند میان رعایا و آن جناب در عرض حوائج و رقاع و گرفتن جواب و ابلاغ توقیعات ، در غیبت کبرى نیز در رکاب همایون آن جناب هستند و به ایـن مـنـصـب بـزرگ مـفـتـخـر و سـرافـرازنـد پـس معلوم شد که خوان احسان و جود و کرم و فضل و نعم امام زمان علیه السلام در هر قطرى از اقطار ارض براى هر پریشان درمانده و گـم گـشـتـه و وامـانـده و مـتـحـیر و نادان و سرگشته و حیران گسترده و باب آن باز و شارعش عام با صدق اضطرار و حاجت و عزم با صفاى یویت و اخلاص سریرت اگر نادان اسـت شـربـت عـلمش بخشند و اگر گمشده است به راهش رسانند و اگر مریض است لباس عافیتش پوشند.
غیبت شاءنیه و حضور شئونیه امام زمان علیه السلام
چـنانکه از سیر و حکایات و قصص گذشته ظاهر و هویدا مى شود نتیجه مقصود در این مقام و ایـنـکـه حـضـرت صـاحـب الا مـر عـلیـه السـلام حـاضـر در مـیـان عـبـاد و نـاظـر بـر حـال رعـایا و قادر بر کشف بلایا و عالم بر اسرار و خفایا به جهت غیبت و ستر از مردم از مـنـصـب خـلافـتـش عـزل نـشـده و از لوازم و آداب ریـاسـت الهـیه خود دست نکشیده و از قدرت ربـانـیـه خـویـش عـجـز بـه هـم نـرسـانـیـده و اگـر خـواهـد حـل مـشـکلات که اندر دل افتاده کند بى آنکه از راه دیده و کوشش چیزى به آنجا رساند و اگـر خـواسـت دلش را بـه آن کـتـاب یـا عـالمـى کـه دواى دردش در آن و نـزد آن اسـت مـایـل و شـایـق کـند گاهى دعایش تعلیم کند و گاهى در خواب دواى مرضش به او آموزد و ایـنـکـه دیـده و شـنـیـده شده که با صدق ولاء و اقرار به امامت چه بسیار شده که ارباب اضـطـرار و حـاجـت در مـقام عجز و لابه و شکایت برآمدند و اثر اجابت و کشف بلیت ندیدند عـلاوه بـر دارا بـودن ایـن مـضطر موانع دعا و قبول را غالبا یا از جهت اشتباه در اضطرار اسـت کـه خـود را مـضـطـر مـى دانـد و نـیـسـت و گم گشته و متحیر مى داند و راهش را به آن نمایانده اند مثل جاهل به احکام عملیه که به عالمش ارجاع فرمود؛ چنانچه در توقیع مبارک اسـت کـه در جـواب مـسـایل اسحاق بن یعقوب مرقوم فرمود که : ( و اما حوادثى که به شـما روى دهد پس مراجعه کنید در آنها به راویان احادیث ما به درستى ایشان حجت من هستند بر شماها و من حجت خدایم بر ایشان ) .
پـس مـادامـى کـه جـاهـل دسـتش به عالم برسد هرچند به مهاجرت و مسافرت باشد یا به کـتـاب او در احـکـام او مـضـطـر نـبـاشـد و هـمـچـنـیـن عـالمـى کـه حـل مـشـکل و دفع شبهه و تحیر خود را تواند از ظواهر و نصوص کتاب و سنت و اجماع کند عـاجـز و درمـانـده نـباشد و آنانکه اسباب زندگى و معاش خویش را از حدود الهیه و موازین شـرعـیـه بـیـرون بـردنـد و بـر آن مقدار ممدوح در شرع اقتصار و قناعت ننمودند به جهت نـداشـتـن بـعـضى از آنچه قوام تعیش معلق نیست بر آن مضطر نباشد و هکذا از مواردى که آدمـى خـویـشـتـن را عـاجز و مضطر بیند و پس از تاءمل صادقانه خلاف آن ظاهر مى شود. و اگـر در اضـطـرار صـادق بـاشـد شـایـد صـلاح او یـا صـلاح نـظـام کـل در اجـابـت او نـبـاشـد هـرچـه هـر مضطرى صادق باشد شاید صلاح او یا صلاح نظام کل در اجابت او نباشد هرچه هر مضطرى را وعده اجابت نداند، بلى اجابت مضطر را جز خداى تعالى یا خلفایش نکند نه آنکه هر مضطر را اجابت کنند و در ایام حضور و ظهور در مدینه و مکه و کوفه و غیر آن از همه اصناف مضطرین و عاجزین از موالیان و محبین غالبا بودند و بـسیار بود که سؤ ال مى کردند و اجابت نمى شد چنان نبود که هر عاجز در هر زمان هر چـه خـواسـت بـه او دهـنـد و او رفـع اضـطـرارش نـمـایـنـد؛ چـه ایـن مـورث اخـلال نـظـام و بـرداشـتـن اجرها و ثوابهاى عظیمه و جزیله اصحاب بلا و مصائب است که بـعـد از مـشـاهـده آن در روز جـزا آرزو کـنـنـد کـه کاش گوشت بدنهاى ایشان را در دنیا با مـقراض بریده بودند و خداى تعالى با آن قدرت کامله و غناى مطلق و علم محیط به ذرات و جزئیات موجودات با بندگان خود چنین نکرده .(187)
____________________________
152- ( نجم الثاقب ) ص 741.
153- ( نجم الثاقب ) ص 743.
154- ( نجم الثاقب ) ص 744.
155- ( نجم الثاقب ) ) ص 745 ـ 746، ( الغیبة ) نعمانى ص 205 ـ 207.
156- ( نـجـم الثـاقـب ) ص 746، ( کمال الدّین ) 1/304، 2/348.
157- ( نـجـم الثـاقـب ) ص 746، ( کمال الدّین ) 2/352.
158- ( نجم الثاقب ) ص 747.
159- ( نجم الثاقب ) ص 748، ( مصباح الزائر ) ابن طاوس ص 441، زیارت پنجم .
160- ( نجم الثاقب ) ص 748، ( الخرائج ) راوندى 1/178.
161- سوره رعد (13)، آیه 39.
162- ( نـجـم الثـاقـب ) ص 749، ( الغیبة ) شیخ طوسى ص 263.
163- ( نجم الثاقب ) ص 749، ( الغیبة ) نعمانى ص 200.
164- ( نجم الثاقب ) ص 749، ( الغیبة ) نعمانى ص 200.
165- ( نـجـم الثـاقـب ) ص 750، ( کمال الدّین ) 2/337.
166- ( نـجـم الثـاقـب ) ص 750، ( کمال الدّین ) 2/644 ـ 645.
167- ( نجم الثاقب ) ص 750، ( احتجاج ) 2/545.
168- ( نـجـم الثـاقـب ) ص 750، ( الغیبة ) شیخ طوسى ص 276.
169- ( نجم الثاقب ) ص 751، ( المحاسن ) ص 174.
170- سوره اعراف (7)، آیه 71.
171- سوره هود (11)، آیه 93.
172- سوره اعراف (7)، آیه 71.
173- ( نجم الثاقب ) ص 751.
174- ( نجم الثاقب ) ص 757 ـ 771.
175- ( نجم الثاقب ) ص 771 ـ 774.
176- ( نجم الثاقب ) ص 774، ( الخرائج ) راوندى 4801. آیت اللّه شیخ على احمدى میانجى فرمودند: ( آیت اللّه میرداماد روزى در درس خارج حج شان ایـن حـکـایـت را نـقـل کـردنـد و به شدت گریستند و فرمودند: معلوم مى شود این ابومحمّد دعـلجى بنده صالح و مقرب خدا بوده که این چنین زود تنبیه شدند. این نشانه این است که ایشان از اولیاء اللّه بوده . (ویراستار).
177- ( نجم الثاقب ) ص 775.
178- ( نجم الثاقب ) ص 776 ـ 777، ( الکافى ) 1/377.
179- ( نـجـم الثـاقـب ) ص 781، ( جمال الا سبوع ) ص 315، چاپ آفاق ، تهران .
180- ( نـجـم الثـاقـب ) ص 783 ـ 784، ( کمال الدّین ) 2/352.
181- ( نجم الثاقب ) ص 785، ( احتجاج ) طبرسى 2/598.
182- ( نـجم الثاقب ) ص 786 ـ 787، ( الغیبة ) شیخ طوسى ص 238.
183- ( نجم الثاقب ) ص 787.
184- ( نـجـم الثـاقـب ) ص 787 ـ 788، ( رجال کشى ) 1/319.
185- ( نـجـم الثـاقـب ) ص 788، ( کمال الدّین ) 1/203.
186- ( نـجـم الثـاقـب ) ص 789، ( تحفة الزائر ) ص 480، ذیل زیارت هشتم .
187- ( نجم الثاقب ) ص 790 ـ 792.
مطلب دومفصل هفتم : در بیان بعضى از علامات ظهور حضرت صاحب الزمان علیه السلام
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma