مباحث خیارات - جلسه 106 - 97/12/27

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 

مباحث خیارات - جلسه 106 - 97/12/27

در جلسه ی گذشته بحث احجار را مطرح کردیم و اکنون به سراغ بحث معادن و بعد از آن به سراغ بحث کنوز می رویم

موضوع: ما یدخل فی المبیع

در جلسه ی گذشته بحث احجار را مطرح کردیم و اکنون به سراغ بحث معادن و بعد از آن به سراغ بحث کنوز می رویم.

معادن این روزها بسیار محل ابتلاء است.

اول اینکه معدن چیست؟

طبق آنچه فقهاء و اهل لغت معنا کرده اند معدن عبارت است از: ما استخرج من الارض مما کانت اصله و اشتمل علی خصوصیه (زمین اصل آن است و آن بخش از زمین خصوصیتی پیدا کرده) یعزم الابتلاء بها.

در عرف هم وقتی معدن گفته می شود چیزی است که از زمین استخراج می شود زیرا آن بخش از زمین تفاوتی دارد و به همین دلیل منافع خاصی برای انسان به همراه می آورد.

معادن بر دو قسم است: بخشی از آن در ملک شخصی است. (محل بحث ما نیز همین قسم از معدن است.) ولی بخشی از آن خارج از ملک شخصی بلکه در اراضی موات است و یا در مناطقی است که انفال نامیده می شود. این معادن غالبا در سه جا از فقه بحث می شود: یکی در باب خمس زیرا معدن خمس دارد، یکی در باب ما یدخل فی المبیع و یکی هم در ابواب مربوط به احیاء موات. (جلد 28 جواهر در مورد آن بحث شده است.) البته بحث معدن بیشتر در احیاء موات مطرح می شود.

معادنی که در املاک شخصی نیست ملک چه کسی می باشد؟ (ما این بحث را برای روشن شدن بحث معادن مطرح می کنیم و ربطی به مسأله ی تحریر ندارد).

علماء در اینجا اختلاف کرده اند و گروهی که عده ی آنها کم نیست و مخصوصا از قدماء هستند گفته اند که داخل در انفال است. بنا بر این ملک امام علیه السلام می باشد به این عنوان که امام علیه السلام مالک حکومت اسلامی است. یعنی در واقع ملک حکومت است و امام علیه السلام که در رأس آنها است در مورد آن تصمیم می گیرد و در زمان غیبت، نائب امام آن کار را انجام می دهد.

جمعی که بیشتر از متأخرین هستند نیز گفته اند که انفال جزء مشترکات است یعنی بر همه مباح است. در روایات متعدد آمده است که از جمله مشترکات، الماء و النار و الکلاء می باشد. مراد از ماء همان آب دجله و فرات و آب نهرهای بزرگ است. استفاده از آنها نه احتیاج به اجازه ی امام علیه السلام دارد و نه به اجازه ی حکومت. مراد از نار هم هیزم ها و خارهایی است که در کوه و دشت بسیار است. (مراد هیزم درخت نیست زیرا درخت جزء انفال است.) مراد از «کلاء» مراتع و زمین های بیابان و مانند آن است. (برخلاف زمین هایی که نزدیک آبادی و روستاها است که جزء املاکی است که مربوط به همان روستاها می باشد.)

به هر حال سیره بر این بوده که مردم سابقا از معادن استفاده می کردند و برای استفاده از آن از کسی اجازه نمی گرفتند و شاید قدماء به همین دلیل معادن را جزء مشترکات می دانستند. البته این دلیل قابل قبول نیست.

به هر حال مباحات اولیه مختص به این سه مورد نیست بلکه بسیار وسیع تر می باشد. مثلا ماهیان دریاها جزء مشترکات و مباحات اولیه است و همچنین است مرغان هوا، گیاهانی خوراکی و دارویی که از کوه ها می کَنند.

اما اینکه معادن جزء مشترکات است یا جزء انفال، محل اختلاف می باشد. در اینجا سه روایت وجود دارد که یکی قابل قبول است و دو روایت دیگر مرسله است.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ‌ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‌ ع عَنِ‌ الْأَنْفَالِ‌ فَقَالَ‌ هِيَ الْقُرَى الَّتِي قَدْ خَرِبَتْ (آبادی هایی که خراب شده است) وَ انْجَلَى‌ أَهْلُهَا (اهل آن آبادی کوچ کردند و رفته اند) فَهِيَ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ مَا كَانَ لِلْمُلُوكِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ (و جزء انفال است) وَ مَا كَانَ مِنَ الْأَرْضِ الْخَرِبَةِ (اراضی موات) لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ (اشاره به زمین های مفتوح عنوة است که جزء انفال نیست بلکه ملک تمامی مسلمانان است.) وَ كُلُّ أَرْضٍ لَا رَبَّ لَهَا (هر زمینی که مالک ندارد) وَ الْمَعَادِنُ مِنْهَا وَ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ مَوْلًى (کسی که از دنیا رفته و ولی و وارثی ندارند) فَمَالُهُ مِنَ الْأَنْفَالِ.[1]

در سند روایت بعضی از نظر مذهب در مورد اسحاق بن عمار تردید کرده اند در نتیجه روایت را موثقه می دانند و در هر صورت این روایت معتبره است.

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‌ قَالَ لَنَا الْأَنْفَالُ قُلْتُ وَ مَا الْأَنْفَالُ قَالَ مِنْهَا الْمَعَادِنُ وَ الْآجَامُ (بیشه ها و جنگل ها) وَ كُلُّ أَرْضٍ لَا رَبَّ لَهَا وَ كُلُّ أَرْضٍ بَادَ أَهْلُهَا (اهل آن از بین رفته اند و یا از آنجا مهاجرت کرده اند) فَهُوَ لَنَا.[2]

این روایت مرسله است.

عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ وَ مَا الْأَنْفَالُ قَالَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ (دره ها) وَ رُءُوسُ الْجِبَالِ (قله ها) وَ الْآجَامُ وَ الْمَعَادِنُ وَ كُلُّ أَرْضٍ لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهَا بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ وَ كُلُّ أَرْضٍ مَيْتَةٍ قَدْ جَلَا أَهْلُهَا وَ قَطَائِعُ الْمُلُوكِ.[3]

این روایت مرسله است.

قدماء به این روایات عمل کرده اند. ائمه در زمان غیبت و زمانی که حکومت اسلامی نبود به ما اجازه ی استفاده داده اند ولی اکنون که حکومت اسلامی وجود دارد استفاده از انفال منوط به اجازه ی نائب امام علیه السلام می باشد. بخشی از درآمد حکومت اسلامی از انفال تأمین می شود. (و مخارج حکومت منحصر به انفال نیست.)

به عقیده ی ما معادن جزء انفال است و در اختیار حکومت اسلامی است و امروزه هم همین قانون اجرا می شود و حکومت اجازه می دهد تا بعضی از آن بهره برداری کنند.

اما معادن در املاک شخصی که بحث است آیا با بیع مطلق به مشتری منتقل می شود یا نه:

ما در اینجا قائل به تفصیل هستیم و آن اینکه اگر معادن مهمه ای در ملک شخصی باشد که از منافع یک شخص و یک خانواده و فامیل بیرون باشد. مثلا در ملک شخصی کسی چاه نفتی پیدا شود و یا معدن سنگ مرمر و مانند آن باشد که می تواند مملکتی را اداره کند آن چاه ملک یک فرد نیست و ادله از آن منصرف است و با حکمت خداوند حکیم هم سازگار نیست که آن را ملک یک فرد بداند. بنا بر این بحث در معادنی است که در حد صاحب ملک باشد.

ان شاء الله در جلسه ی آینده این بحث را ادامه می دهیم.


پی نوشت:
                             
    
تاریخ انتشار: « 1397/12/25 »
فهرست نظرات
*متن
*کد امنیتی http://makarem.ir
تعداد بازدیدکنندگان : 3136