مباحث خیارات - جلسه 084 - 96/11/24

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 

مباحث خیارات - جلسه 084 - 96/11/24

بحث در مسأله ی نهم از مسائل شرط الخیار است و آن اینکه آیا خیار شرط به ورثه هم منتقل می شود یا نه. یعنی ورثه ی بایع آیا می توانند ثمن را تحویل دهند و معامله را فسخ کنند و خانه شان را تحویل بگیرند؟

موضوع: موت در شرط الخیار

بحث در مسأله ی نهم از مسائل شرط الخیار است و آن اینکه آیا خیار شرط به ورثه هم منتقل می شود یا نه. یعنی ورثه ی بایع آیا می توانند ثمن را تحویل دهند و معامله را فسخ کنند و خانه شان را تحویل بگیرند؟

همچنین ورثه ی مشتری (در جایی که مشتری از دنیا رفته است) آیا وظیفه دارند ثمن را اخذ کنند و خانه را پس دهند؟

از آنچه تا به حال گفتیم سه نکته روشن شده است:

اول اینکه در این مسأله نص خاصی وارد نشده است؛ نه در مسأله ی شرط الخیار و نه در تمام خیارات که آیا به ارث می رسد یا نه. بنا بر این مسأله را باید از طریق قواعد حل کرد.

دوم اینکه ظاهرا مسأله اجماعی است. هم در تمام خیارات اجماع داریم که به ارث می رسد و هم در خیار شرط و مخالفی در این مسأله نیست بر خلاف اهل سنت که دو نفر از ائمه ی چهارگانه ی آنها قائل بودند که قابل ارث است و دو نفر دیگر می گفتند که خیارات با ارث باطل می شود.

سوم اینکه گاه در بایع که ذو الخیار است بحث می کنیم و گاه در مشتری که ذو الخیار نیست و فقط باید ثمن را بپذیرد و مال را برگرداند.

اما بررسی ادله: گفتیم که باید این مسأله را از طریق قواعد حل کنیم. ما چهار دلیل از میان کلمات علماء استخراج کردیم که آنها را بررسی و تحلیل می کنیم.

دلیل اول: دلیل صاحب جواهر بود که می فرمود: إذا مات من له الخيار انتقل الى الوارث من أي أنواع الخيار‌ كان... للنبوي المنجبر بالعمل «ما ترك ميت من حق فهو لوارثه».[1]

نقول: در اینجا نمی توانیم به این روایت استناد کنیم زیرا هرچند مرسله است و عمل مشهور هم می تواند ضعف سند روایت مرسله را برطرف کند ولی روایت باید در منابع حدیث سنی و شیعه وجود داشته باشد و حال آنکه این روایت در هیچ منبعی پیدا نشده است.

دلیل دوم: آیت الله خوئی در موسوعه درصدد است که از کلمه ی «البایع» و «المشتری» الغاء خصوصیت کند و می فرماید: اینکه گفته اند بایع می تواند ثمن را ببرد و مثمن را بازپس بگیرد خصوصیتی در کلمه ی بایع نیست بلکه معنای آن این است که معامله را می توان فسخ کرد چه از ناحیه ی بایع باشد یا وارث او. همچنین در مشتری که ثمن را باید بگیرد و مال را بر گرداند فرقی ندارد چه مشتری باشد یا ورثه ی او. هدف اصلی این است که پول با خانه جابجا شود و فرقی ندارد چه کسی این کار را انجام می دهد. بنا بر این عرفا از مشتری و بایع الغاء خصوصیت می کنیم.[2]

نقول: این استدلال قابل تأمل است و باید دید آیا الغاء خصوصیت در اینجا عرفیت دارد و قطعیه است یا نه. (زیرا الغاء خصوصیت اگر ظنیه باشد فایده ندارد و حتما باید عرفیه ی قطعیه باشد.) و ما در قطعیه بودن آن تأمل داریم.

دلیل سوم: شیخ انصاری قائل است که ثمن که به وارث منتقل می شود ثمنی همراه با لون خیار است همچنین است خانه ای که به مشتری منتقل شده است بنا بر این وقتی به وارث می رسد با همان لون خیار منتقل می شود. بنا بر این وارثان بایع می توانند ثمن را به وارثان مشتری بدهند و خانه را از آنها بازپس بگیرند.

نقول: این دلیل تا حدی قابل قبول است.

دلیل چهارم: می توانیم به سراغ عمومات و اطلاق ارث برویم و بگوییم این عمومات و اطلاقات هرچند روی مال رفته است ولی عرف از مال الغاء خصوصیت می کند. ارث یک قانون طبیعی است مثلا پدر بسیاری از صفاتش را به فرزندانش منتقل می کند و برادرها با آن شخص ریشه های ژنتیکی بسیاری دارند. این قانون تکوینی در اموال نیز که قالب تشریعی دارد منتقل شده است یعنی همان گونه که افراد در عالم آفرینش صفات خود را منتقل می کنند در عالم تشریع هم صفات و حقوقی را منتقل می کنند. ارث نوعی هماهنگی با عرف عقلاء است زیرا عقلاء می گویند که شخص که از دنیا رفته، کلی در عمرش زحمت کشیده است و چرا باید اموال او را بعد از فوتش به دولت بدهیم بلکه باید به کسانی بدهیم که به او مرتبط هستند. حال وقتی در اصل مال همچنین بینشی داریم حقوقی هم که دارد را باید به همین شکل نگاه کنیم. حتی گاه حق از مال بسیار باارزشتر است. مثلا کسی خانه ای به مبلغ کمی فروخته به گمان اینکه سر سال پول را بدهد و خانه را بر گرداند حال پدر از دنیا رفته و ورثه ها مشاهده می کنند که خانه به ثمن بخش تحویل داده شد و آنها توان برگرداندن آن را ندارند. این در حالی است که خانه بسیار بیشتر از آن مال می ارزد.

خلاصه اینکه به نظر ما این گونه حقوق، از بایع که ذو الخیار است به ارث می رسد.

اما در مورد مشتری که صاحب خیار نیست چگونه می گوییم که حق رد مبیع به وارث تعلق می گیرد؟

مشتری در اینجا تعهدی داشت و آن اینکه اگر بایع پول را بیاورد خانه را پس دهد. این تعهد با فوتش باطل نمی شود و به ورثه می رسد.

به عبارت دیگر خانه ای که دست ورثه است طلق و آزاد نیست بلکه تعهدی روی آن است و با همان تعهد منتقل به ورثه شده است. اگر آن را قبول نکنیم لا ضرر آن را شامل می شود زیرا بایع اگر می دانست مشتری فوت می کند و با فوت او آن تعهد نیز از بین می رود خانه را با ثمن بخس به او نمی فروخت.

همان گونه که اگر پدر دیونی داشت ورثه می بایست آن را می پرداختند این نیز نوعی دین محسوب می شود.

بقی هنا امران:

الامر الاول: برگرداندن ثمن سه حالت دارد:

گاه ثمن موجود است مثلا فرد گفته که خانه را به تو می دهم و در مقابل آن مغازه را به من بده و دو سال کار می کنم و اگر کار و کاسبی ام نگرفت به تو بر می گردانم و خانه را پس می گیرم. در اینجا ثمن بعینه موجود است و می توان همان را رد کرد.

اگر ثمن موجود نیست ولی بایع صاحب اموالی است. ورثه آن اموال را می گیرند و به مشتری می دهند و خانه را پس می گیرند.

حالت سوم این است که نه ثمن موجود است و نه میّت اموالی دارد. در اینجا ورثه از اموال شخصی خود مبلغ مد نظر را جمع می کنند و به مشتری می دهند تا خانه را پس بگیرند. در اینجا هر کدام باید بر وفق سهام ارث مبلغ را بدهند یعنی کسی که ارثش بیشتر است باید سهم بیشتری دهد و کسی که کمتر می برد سهم کمتر.

بنا بر این گاه عین ثمن را بر می گردانند و گاه مثل آن را از اموال میّت و گاه مثل آن را از اموال خودشان.

الامر الثانی: ثمنی که به ورثه ی مشتری بر می گردد و در مقابل آن خانه را پس می دهند آن ثمن را باید مانند بقیه ی اموال میّت تقسیم کنند. در اینجا نکته ای وجود دارد که آن را متذکر نشده اند و آن اینکه زوجه، اگر قائل باشیم از زمین ارث نمی برد، از آن ثمن ارث می برد یا نه.

شاید گفته شود که این ثمن، ثمن خانه است و موقعی که مشتری از دنیا می رفت خانه در ملک او بود و از آن خانه چیزی به زوجه نمی رسید حال که ثمن را می گیرند آنچه در مقابل زمین است چیزی به زوجه نباید برسد.

پاسخ این است که معنای فسخ این است که هر کدام از ثمن و مثمن به جای خود بر می گردند. اگر فسخ معامله ی جدید بود و زوجه حقی در آن نداشت ولی ما فسخ را به هم زدن معامله ی سابق می دانیم و با فسخ گویا خانه اصلا ملک مشتری نبود در نتیجه زوجه از آن ارث می برد.


پی نوشت:
     
    
تاریخ انتشار: « 1396/11/20 »
فهرست نظرات
*متن
*کد امنیتی http://makarem.ir
تعداد بازدیدکنندگان : 2052