موضوع: مبحث امر به معروف و نهی از منکر
حدیث اخلاقی: مرحوم برقی در کتاب محاسن، ح 1، ص 40 نقل میکند که یکی از یاران حضرت ولی عصر «سلاماللهعلیه» خدمت حضرت رسید و ناراحت بود، حضرت فرمود: چرا ناراحتی؟ عرض کرد امسال موفق به حج نشدم و در حالی که عازم بودم مانعی پیدا شد، حضرت فرمود: لا یضیقَنّ صدرُک فإنّک تحجّ مِنْ قابل، ناراحت نباش سال آینده حج به جا می آوری.
استاد: این جملهی (تحجّ مِن قابل) یک احتمال اینست که حضرت از علم امامت فرموده باشد و یک احتمال هم اینست که به حسب معمول است که حضرت فرموده باشد: امسال نشد إنشاءالله سال آینده می روی، که در بین افراد عادی نیز اینگونه میگویند که امسال نتوانستی إن شاء الله سال بعد موفق میشوی.
در صورتی که این جمله از روی علم امامت گفته شده باشد بحثی نداریم اما اگر روی حساب عادی باشد معنایش اینست که از آینده ناامید نباش.
ما یک قاعده کلی داریم، سه زمان وجود دارد، ماضی، حال و آینده، زمان ماضی که از دست ما رفته و بی خود هم نباید بنشینیم و برای ماضی غصه بخوریم چون کاری نمی توان کرد ما فات مضی، ولی آنچه در اختیار ما هست حال و آینده است و ما باید حال و آینده را بسازیم، و باید هم خودمان و هم به مردم بگوییم که بر گذشتهها غصه نخورید، بله از گذشتهها میتوان درس عبرت برای آینده گرفت و اشتباهات را اصلاح کرد اما اینکه بخواهیم گذشته را عوض کنیم خیر، لا یضیقَنّ صدرُک، غصه نخور، باید سعی کنیم مردم در زمان حال وآینده زندگی کنند نه در زمان ماضی، زندگی کردن در زمان ماضی جز شکست نیست، هم خودمان و هم مردم را عادت بدهیم که به حال و آینده بیاندیشند و به گذشته نیاندیشند که جز غصه و اندوه چیز دیگری نصیب آنها نمیشود.
البته باید گذشته را بررسی کرد و عوامل شکست و عقب نشینی را بدانیم و در آینده از آنها درس بگیریم، خوب اینکه این شخص نتوانست که امسال حج بجا بیاورد نباید غصه بخورد اما نسبت به آینده باید امیدوار باشد که
موفق شود حج به جا بیاورد (لا یضیقنّ صدرک فإنّک تحجّ مِنْ قابل)، و اتفاقا در روایت آمده که او سال بعد موفق شد به زیارت خانه خدا برود، این روایت هم درسی باشد برای خودمان و هم درسی باشد که برای مردم می گوییم و این باعث میشود که بسیاری از نگرانیها از بین میرود، بسیاری از مردم به خاطر فکر کردن در گذشته دچار بیماریهای عصبی میشود واگر متوجه باشند و به آنها نیز گفته شود که گذشته را نمیتوان تغییر داد دیگه دچار این ناراحتیهای عصبی نمیشوند.
بحث فقهی:
مسأله 4: لو کان الفاعل جاهلا بالموضوع لا یجب إنکاره (ما بحث جهل به حکم وجهل به موضوع را در ذیل مسأله قبلی بحث کردیم حال مرحوم امام می فرماید اگر فاعل، جاهل به موضوع باشد نهی از منکر او واجب نیست چون جاهل است وبر او حکم منجّز نیست) و لا رفعُ جهله (لازم نیست که جهل به موضوع او را نیز از بین ببریم) کما لو ترک الصلاة غفلة أو نسیانا أو شرب المسکر جهلا بالموضوع (البته به نظر ما این مثالها بی اشکال نیست) نعم لوکان ذلک مما یهتَمّ به و لا یرضی المولی بفعله أو ترکه مطلقا یجب إقامته و أمره و نهیه کقتل النفس المحترمه. مرحوم امام استثنائی میآورند که در موضوعات مهمه که مولی راضی به ترک مطلق یا فعل مطلق آن نیست باید امر و نهی کرد، مثلا قصد کشتن شخصی را دارد که مهدور الدم نیست در اینجا هر چند او این مطلب را نمیداند ولی باید او را نهی از منکر کرد چون موضوع از موضوعات مهمه است.
دلیل این مساله واضح است چون در موضوعات، تکلیف نیست و آن چیزی که یادگیری و ارشاد آن لازم است احکام است نه موضوعات و در موضوعات برائت جاری میشود.
در اینجا استثنائی وجود داشت و آن موضوعات مهمه بود که مرحوم امام برای آن به قتل نفس محترمه مثال زدند.
مرحوم آقای خوئی (ره) هم امور مهمه را استثناء میکند، ایشان در مصباح الفقاهه، ج 1، ص 122، میفرماید: و أمّا الأحكام الجزئية المترتّبة على الموضوعات الشخصية فإن لم نقل بوجود الدليل على نفي وجوب الإعلام كالرواية المتقدّمة الدالّة على صحة الصلاة في الثوب النجس جهلا (شخصی با لباس نجس که غیر معفو عنه بود نماز می خواند که دیگری به او تذکر داد، حضرت فرمود: چرا به او گفتی؟!) و أنّه لا يجب على المعير إعلام المستعير بالنجاسة (این هم یک مساله ای است که در عروه هم متعرض آن شده اند که شخصی می آید ولباس را عاریه می خواهد وما می دانیم که آن لباس نجس است در اینجا لازم نیست به او بگوئیم که لباس نجس است) إلاّ إذا كان ما ارتكبه الجاهل من الامور المهمّة.
استاد: چون ما مذاق شارع را میدانیم فلذا امور مهمه را استثناء می کنیم.
به نظر ما أعراض مهمه نیز که از امور مهمه است باید استثناء شود، مثلا شخصی میخواهد با مادر رضاعی خودش ازدواج کند. در اینجا هر چند جهل به موضوع دارد ولی باید او را نهی کرد.
استاد: در اینجا نکتهای را لازم میبینم که متذکر شوم و آن اینست که عدهای که صلاحیت تدریس خارج را ندارد مشغول به تدریس آن هستند وبعد از آن مجموعه گفتارهایشان را تبدیل به کتاب میکنند که جای تأسف دارد. و از جمله چیزهایی که در کتاب بعضی دیدم اینست که بین شبهات حکمیه و شبهات موضوعیه فرقی نمیگذارد، و به دو روایت استدلال کرده است.
روایت اول: روایتی است که حلبی از امام صادق علیهالسلام نقل میکند: لو أن رجلا دخل فی الإسلام وأقرّ به ثم شرب الخمر وزَنی واکل الربا ولم یتبیّن له شیء من الحلال والحرام لم أقم علیه الحد إلا أن تقوم علیه البیّنه.
در این روایت مراد از [لم یتبیّن] جهل به حکم است و شامل جهل به موضوع نمیشود.
روایت دوم: روایت حَذّاء از امام باقر علیهالسلام است: لو وجدت رجلا کان من العجم اَقَرّ بجملة الإسلام ولم یأته شیء من التفسیر زَنی او سَرَق أو شرب خمرا لم أقم علیه الحد إذا جهل إلا أن تقوم علیه بیّنه.
در این روایت مراد از [لم یأته شيء من التفسیر] یعنی احکام برای او توضیح داده نشده (یعنی شبهات حکمیه).
به هر حال باید جلوی اینگونه مسائل گرفته شود.
پی نوشت: