سیری در کتاب «در جستجوی خدا»

سیری در کتاب «در جستجوی خدا»


هر روز که ميگذرد دنيا خود را به قله علم نزديک تر مي کند و انسان هاي جستجو گر که چرخ دنده هاي موتور محرک بشريت هستند، کند و تند بسته به توانشان حرکت مي کنند و گاه غافل از مغز متفکري مي شوند که خالق اين نظم است و هدايت گراني را براي جهت دادن به حرکت بشريت  فرستاده است‌

هر روز که ميگذرد دنيا خود را به قله علم نزديک تر مي کند و انسان هاي جستجو گر که چرخ دنده هاي موتور محرک بشريت هستند، کند و تند بسته به توانشان حرکت مي کنند و گاه غافل از مغز متفکري مي شوند که خالق اين نظم است و هدايت گراني را براي جهت دادن به حرکت بشريت  فرستاده است.

در بين رنگ ها و فرهنگ ها گوي سبقت در دستان مبتکران و متفکران است، حال آنکه الهي باشد يا هوائي،ولي استمرار سابق بودن نياز به حرکت ممتد و صحيح و در خط دارد و اين است رمز ماندگاري.

يک نگاه به گذشته بشريت نشان مي دهد اثري قابل قبول از مردان هواپرست نيست و لکن تاريخ پر است از افتخارات مردان اله پرست، و حکمت اين پديده آن است که مردان هوائي همه را به خود مي خوانند و مردان الهي به خدا.

خدا؟!!

خالق، ناظم، حاکم

گذشته، حال، آينده

کتابي که خدمت شما معرفي مي شود اثري از آيت الله العظمي مکارم شيرازي مي باشد با نام «در جستجوي خدا» که در بهمن ماه  1350 نوشته شده است با هم بخش هايي از مقدمه آن را مطالعه مي کنيم:

«در دنياى امروز كمتر كسى است كه از نگرانيهاى مرموزى رنج نبرد، و على رغم آراستگى ظاهرى به نوعى آشفتگى درونى گرفتار نباشد.

اين اضطرابها، نگرانيها، غم و اندوههاى مبهم و گاهى بى دليل، مانند طوفان وحشتناكى مرتباً روح انسان را در هم ميكوبند.

بسيارى از مردم امروز با اينكه در ميان توده هاى عظيمى از جمعيتهاى انسانى زندگى ميكنند، و دوستان و آشنايان فراوانى دارند. باز احساس تنهائى جانكاهى آنها را رنج ميدهد.

فكر مي كنند هيچكس نيست كه وجود آنها را درك كند، اصلًا مثل اينكه يك موجود زيادى در اين جهان هستند، زندگى براى آنها بى مفهوم و بى هدف است.

از خودشان گريزانند، از ديگران نفرت دارند، نسبت‏به هر حادثه بدبين اند و يا لااقل بى تفاوتند.

در درون روح خود خلاء هولناكى‏ احساس مى كنند كه با هيچ چيز نمى توان آنرا پر كرد!

با اطمينان بايد گفت، همه اين پديده هاى روحى بخاطر اين است كه يك واقعيت بزرگ را از دست داده اند، يك حقيقت مهم را فراموش كرده اند و بدنبال آن در اين بيراهه هاى زندگى سرگردان مانده اند.

شايد خيال مى كردند اين حقيقت كهنه شده است، يا اصولًا نيازى به آن نيست، و توجه به آن هيچگونه ضرورتى ندارد، و لذا آنرا بدست فراموشى سپردند آن حقيقت بزرگ همان «خدا» است، پديد آورنده هستيها، مبداء اصلى جهان پهناور آفرينش: حكمران بر تمام قوانين طبيعى و ماوراى طبيعى.

آرى با فراموش كردن‏ او در حقيقت همه چيز فراموش مى شود.

انسان، تنها- تنهاى تنها- مى گردد.

بزرگترين تكيه گاه خود را از دست مى دهد.

شور و شوق و نشاط او خاموش مى شود.

عالم هستى‏ منهاى او، مفهومى ندارد، زندگى‏ بدون او بى هدف مى نمايد.

بسيارى از بزرگان دنيا پس از آنكه يك دوران‏دردناك اضطراب و نگرانى و سرگردانى را پشت سر گذارده اند، همينكه به سرچشمه ايمان به خدا رسيده و از اين آب حيات سيراب گشته اند اعتراف ميكنند زندگى نوين و تازه يافته اند، گويا از نو متولد شده اند.

ديگر اثرى از آن ابرهاى تيره و تار يأس و نوميدى‏ در آسمان روح آنها ديده نمى شود.

ديگر خبرى از ان كابوسهاى وحشتناك، ازآن تا آراميهاى كشنده اى كه مانند يك ديو ديوانه پنجه در اعماق روح و جان آنها افكنده بود، نيست.

با شور و نشاطى كه از تكيه بر يك مبداء بزرگ قدرت، قدرتى بى پايان كه همه چيز در برابر او سهل و آسان است، برمى خيزد، با گامهاى محكمتر به سوى زندگى اميد بخشى پيش ميروند.

بهنگام پيش آمدهاى سخت و ناگوار، در نقطه اى خلوت بدرگاه او روى مى آورند، و با او كه دردها و درمانها را بهتر از همه درك ميكند راز و نياز مى كنند.

از «او» استمداد مى طلبند، نيرو و قدرت ميخواهند، و از «او» روشن بينى بيشتر، استعدادى خلاقتر، و بينش عاليتر مى جويند؛ و به كمك اينها با تلاشى پى گير و كوششى خستگى ناپذير به جنگ حوادث مى روند و بر آنها پيروز مى شوند.

به كسى كه از همه مهربانتر، از هر دوست دوست تر، از هر بخشنده اى؛ بخشنده تر، از هر محبوبى دوست داشتنى تر است، روى مى آورند.

به يك باره خود را از بار همه اندوهها؛ آزاد، و از يأس و نوميدى سبكبار مى يابند!

گذشته از همه اينها در پرتو ايمان به چنين مبداءعلم و قدرتى همه چيز اين جهان در نظر آنها رنگ ديگرى به خود مى گيرد، همه پرشكوه، همه اسرارآميز، همه قابل مطالعه، همه با هدف عالى، جلوه مى كند و طبعاً حس كنجكاوى را به اعلى درجه بر مى انگيزد، و انسان را به پژوهشى عميق و آميخته با پشتكار و فداكارى دعوت مى كند، در نتيجه بى دانشان را دانشمند، و دانشمندانرا داناتر و استادتر ميسازد.

آيا با اينهمه نبايد اعتراف كرد:

فكر درباره خدا و شناسائى او مهمترين مسئله زندگى انسانها، و اساسى ترين راه پيروزى بر مشكلات در همه قرون و اعصار و مخصوصاً در عصر ماست، و از همه بالاتر فكر درباره او و شناسائى او فكر درباره بزرگترين حقيقت در عالم هستى است؟!» در جستجوى خدا، ص 1 تا 7

مخاطبين محترمي که علاقه مند به مطالعه اين کتاب باشند مي توانند متن کامل را در بخش تاليفات سايت ما makarem.ir مطالعه فرمايند.

captcha