با توجّه به اينكه براى ما بيماران حضور در نماز جمعه امكان ندارد، آيا میتوانیم نماز ظهر جمعه را اوّل وقت بجا آوريم، يا بايد تا پايان وقت نماز جمعه صبر كنيم؟
بيمارانى كه بدن و لباس آنها نجس است و قادر بر جلوگيرى از سرايت نجاست بهجایی كه مینشینند نيستند، آيامىتوانندجهت اقامه نماز جماعت يا فراگيرى احكام يا شركت در ساير مراسم دينى در مساجد حاضر شوند؟
بدن برخى از بيماران بسترى در بيمارستان بهواسطه خونگیری و مانند آن نجس است و بعضى نيز داراى لباس نجس میباشند. درصورتیکه امكان غسل و دسترسى به لباس پاك نباشد، براى اداى نماز چگونه عمل كنند؟
شخصى دوازده سال است كه براثر تصادف بیهوش است، يا بيمارى كه مدّت طولانى است كه پس از عمل جرّاحى به هوش نيامده است، آيا در چنين مواردى میتوان با تزريق آمپول به زندگى آنها پايان داد؟
مبلغى پول در اختيار است كه آن را میتوان يا صرف مداواى یک بيمار قلبى نمود، يا صرف ده بيمار ديگر كرد، كه به امراض ديگرى مبتلا هستند، حال اگر بيمار قلبى را مداوا ننماييم خواهد مرد و اگر مداواى بيماران ديگر را رهاسازیم دچار رنجهای شديد و موجب پيشرفته شدن بيمارى آنان میگردد و راهى هم براى مداواى هیچیک از بيماران فوق جز از طريق هزينه كردن اين پول وجود ندارد، در اين صورت تكليف طبيب انتخاب كدام طرف است؟
شخصى از یک بيمارى لاعلاج مانند سرطان رنج میبرد و پزشکان هم از معالجه وى نااميد شدهاند، حال اگر پزشكى از روى ترحّم و دلسوزى از معالجه وى كه منتهى به ادامه زندگى شخص بيمار در مدّت كوتاهى میشود خوددارى نمايد و بيمار زودتر بميرد، آيا ازنظر فقهى چنين كارى جرم است؟ لطفاً به دليل آن اجمالاً اشارهکنید.
بيماران مرگ مغزى در علم پزشكى اشخاصى هستند كه دچار توقّف تمامى فعالیتهای شناختهشده مغزى شده، ولى قلب و بعضى از اعضاى ديگر بدن آنها به كار خود ادامه میدهد. تنفّس در اين بيماران متوقفشده و با استفاده از دستگاه تنفّس دهنده (اسپيراتور) میتوان تنفّس را برقرار كرد. اینگونه بيماران در فواصل زمانى چند ساعت يا بيشتر نهايتاً دچار ايست قلبى و مرگ خواهند شد، آيا میتوان با توجّه به فروض ذيل اینگونه بيماران را از دستگاه تنفّس دهنده جدا نمود:
الف) هزينه سنگين دستگاههای تنفس دهنده.
ب) استهلاك اين دستگاهها در حدّى كه در موارد ضروریتر کارایی كافى را نخواهد داشت.
ج) تحمّل اضطراب و انتظار طولانى خانواده بيمار، درحالیکه بيمار آنها بهبود نخواهد يافت.
د) وجود بيمارى كه شانس بهبودى بيشترى داشته و همزمان محدودیت در تعداد دستگاههای تنفّس دهنده وجود دارد. نظر شما چيست؟
جهت برائت گرفتن پزشک آيا بايد با تکتک بيماران شرط نمود و با امضاى پرسشنامه مربوطه، يا نصب اطّلاعيّه در مراكز درمانى (مبنى بر اينكه مراجعه بيماران نشانگر قبول اين شرايط است) يا به اطّلاع رساندن از طريق رسانههای گروهى كه مراجعه شما نزد پزشك منوط به اين شرايط است، از پزشك رفع مسئولیت شرعى نمود؟ مثلاً اگر قبل از عمل جرّاحى، بيمار مجبور به امضاى شرايطى باشد كه در صورت هرگونه ناموفق بودن جرّاحى وى هیچگونه حقّ و حقوقى بر جرّاح و بيمارستان ندارد، آيا در صورت هرگونه اختلال در جرّاحى میتوان مدّعى شد كه با توجّه به امضاى قبلى بيمار، كادر درمانى هيچ مسئوليت شرعى ندارند؟
با توجّه به وجود هزاران هزار بيمار دياليزى و نظر به اينكه پيوند كليه قطعیترین درمان اين عزيزان است، احتراماً خواهشمند است نظر خود را در مورد مسائل ذيل مرقوم بفرماييد:
الف) به نظر حضرتعالی، پيوند عضو از فردى كه دچار مرگ مغزى شده چه حكمى دارد؟ لازم به ذكر است كه طبق نظر متخصصین با ازکارافتادن مغز، كليّه اعضاى بدن نيز پس از ساعتى از كار مىافتد.
ب) آيا با وصیت فرد، چنين پيوندى جايز است؟
ج) چنانچه پيوند عضو از فرد دچار مرگ مغزى شده جايز باشد، براى روشن شدن اذهان مردم نسبت به اين امر چه بايد كرد؟
توصيه روانپزشکی نوين به گروهی از افرادی که تمایلات همجنسگرایانه دارند و از داشتن چنين تمايلاتى ناراحت نيستند و آن را با درون خود موافق و مطابق میبینند و نسبت به جنس مخالف احساس كششى ندارند، بلكه بعضاً از جنس مخالف بيزار و متنفّرند، اين است كه رابطه جنسى خود را با یک فرد همجنس برقرار كنند و از اقدام به ازدواج با غير همجنس خوددارى نمايند. زيرا كراراً مشاهده گرديده كه اين افراد قادر به تحمّل جنس مخالف نبوده و ازدواج آنها به طلاق میانجامد. نظر حضرتعالی در مورد درمان گروه دو چيست؟
تعدادى از مبتلايان به بیماریهای روانى به علّت انجام كارهاى خلاف اخلاق اجتماعى، يا منافى عفّت، به آن گرفتارشدهاند. روانپزشک بايد جهت درمان، يا دادن مشاوره، از آنها اطلاعاتی كسب كند. آيا تجسّس در چنين مواردى براى پزشكان جايز است؟ درصورتیکه بخشى از تجسّس به دليل حسّ كنجكاوى خود پزشك بوده و نقش آن جهت درمان ضعيف باشد، چه حكمى دارد؟
در بعضى از بیمارستانها، از دانشجويانى كه دوره عملى آشنايى باکارهای پزشكى را میگذرانند میخواهند كه بيماران مراجعهکننده را معاينه كنند و قصدشان تعليم امور درمانى است، بفرماييد:
۱. در صورت عدم رضايت بيماران، آيا میتوان آنان را بهنوعی مجبور به معاينه نمود؟ مثلاینکه پزشك معالج اصلى بگويد: «اگر از معاينه دانشجویان ممانعت نمايى، تو را معالجه و درمان نخواهم كرد.» اين كار چه حكمى دارد؟
۲. اگر اقدام فوق فقط در مورد ضرورت تعليم جايز باشد، مورد ضرورت كدام است؟