جمال کعبه

استقبال از شعر معروف ' به مصر رفتم و آثار باستان ديدم'

به مکّه رفتم و آثار جاودان ديدم

 به مکّه آنچه شنيدم ز عارفان ديدم

 جمال کعبه چنان با شتاب برد مرا

 که خارهاى مغيلان چو پرنيان ديدم

 نداى زنده «لبّيک» را در آن ميقات

 سرود شوق ملائک در آسمان ديدم!

 چه لحظه هاى خوشى داشتم در آن «ميقات»

 چه روزها که در آن لطف بيکران ديدم

 طواف کعبه چنان روح مرده را جان داد

 که جلوه هاى خدا را در آن ميان ديدم

 صفاى کعبه عشّاق و سرزمين حرام

 در آن شفاى دل پير و هر جوان ديدم

 به زمزم و به صفا و به مروه و عرفات

 به مشعر و به منى، نور جاودان ديدم

 بناى کعبه که شد با ذبيح و ابراهيم

 به مکه از تو چه پنهان که بر عيان ديدم

 خليلِ حق به منى با پسر، به قربانگاه

 پى اطاعت فرمان حق دوان ديدم

 چه گويمت که چه ديدم به حق در آن احرام

 همين بدان که خدا را به چشم جان ديدم!

 خداى من! چه دل انگيز و روحپرور بود

 چه جذبه ها که ز لطفت در آن مکان ديدم

 چه قطره ها ز سر شوق بر رُخ «ناصر»

 چه ناله ها ز پى عشق بى امان ديدم