و آخرين سخن پيرامون آخرين مانع راه است!
مشکل ترين کار رهروان راه خدا و راهيان کوى دوست «اخلاص» است، و از خطرناک ترين موانع راه، آلودگى به شرک و «ريا» است.
حديث معروف «إنَّ اَلشِّرْکَ اَخْفَى مِنْ دَبيبِ الَّنمْلِ على صَفْوانَة سَوداء فِى لَيْلَةِ ظَلْماء»(1) پشت همه رهروان راه خدا را مى لرزاند و حديث «هَلَکَ الْعامِلُونَ إلاّ الْعابِدُونَ وَ هَلَکَ الْعابِدُونَ إلاّ الْعالِمُونَ... وَ هَلَکَ الصّادِقُونَ إلاّ الُْمخْلِصُونَ... وَ إنَّ الْمُوقِنينَ لَعَلى خَطَر عَظيم»(2) که حتّى علماى عاملين را در زمره هلاک شوندگان مى شمرد، و مخلصان را هم در خطر عظيم مى داند، انسان را سخت پريشان مى سازد، و در فکر فرو مى برد.
ولى تمسّک به رحمت عام و خاص خداوند و آياتى همچون «اِنَّهُ لا يَيْأسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ»(3) نور اميد را در دل هاى افسرده زنده مى کند و حيات نوين مى بخشد.
آرى اخلاص است که پاداش انفاق را هفتصد برابر و بيشتر مى کند، و خوشه هاى پربرکت «فى کُلِّ سُنْبُلَة مِأةُ حَبَّة»(31) با آب اخلاص پرورش مى يابد!
باران اخلاص است که وقتى بر سرزمين قلب ببارد به حکم «اصابَها وابِلٌ فَآتتْ اُکُلَها ضِعْيفَين»(4) ميوه هاى ايمان و يقين را مضاعف مى کند.
ولى به دست آوردن اخلاص کارى است بسيار صعب، گرچه راه روشن است; ولى پيمودن بسى مشکل است.
هر قدر معرفت ما به صفات جمال و جلال و قدرت و علم پروردگار بيشتر شود اخلاصمان بيشتر خواهد شد.
اگر بدانيم عزّت و ذلّت به دست او است و کليد خيرات در کف با کفايت او قرار دارد: «قُلْ اَللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤتِى الْمُلْکَ مَنْ تَشاء وَ تَنْزِعُ الْمُلکَ مِمِّن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِکَ الْخَيْرِ اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىء قَديرٌ»(5) دليلى ندارد با شرک و رياء و عمل براى غير خدا، عزّت را از ديگرى بطلبيم.
هرگاه بدانيم تا مشيت و اراده او نباشد از هيچ کس کارى ساخته نيست «وَ ما تَشاءُونَ اِلاّ اَنْ يَشاءَ اللّهُ»(6) معنى ندارد به غير او دل ببنديم.
و هرگاه بدانيم او از درون و بيرون ما آگاه است «يَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْيُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ»(7) شديداً مراقب خويش خواهيم بود.
آرى اگر اين امور را با تمام وجود خود باور کنيم از گردنه صعب العبور و خطرناک اخلاص به سلامت خواهيم گذشت مشروط بر اينکه خود را در برابر وسوسه هاى زرق و برق جهان مادّى به خدا بسپاريم، و زبان حال و قال اين باشد: خدايا لحظه اى ما را در دنيا و آخرت به خود وا مگذار «ربّ لاَ تَکْلِنى اِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَين اَبَداً لا أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ»(8)
اى عزيز! معنى واگذار کردن کار به خدا، ترک تلاش و کوشش و سستىو تنبلى نيست، بلکه آنچه را در توان دارى براى خودسازى انجام ده، و آنچه از توان تو بيرون است به او واگذار، و خود را در تمام حالات به او بسپار، و ذکر تو در درون و برون اين باشد:
«الهى قَوِّ عَلى خِدْمَتِکَ جَوارحى
وَ اشْدُدْ عَلَى العَزيمَةِ جَوانِحى
وَ هَبْ لِىَ الجِدَّ فى خَشْيَتِکَ
وَ الدَّوامَ فِى الاْتِّصالِ بِخِدْمَتِک;
خداى من! اعضاى من را براى خدمتت نيرومند ساز!
و اراده ام را براى اين کار قوى کن!
و توفيق تلاش در طريق ترس و خشيّت از خودت را به من مرحمت فرما!
و مرا هميشه و پيوسته در مسير خدمتت قرار ده!»(9)
و بالاخره اين راه، و آن چاه است، اگر مرد راهى دامن همّت به کمر زن و بسم اللّه بگو و حرکت کن و اين اشعار را شعار خود ساز (و گوينده اين گفتار را نيز فراموش مکن):
الهى دلى ده که جاى تو باشد
پر از عشق و نور و صفاى تو باشد!
دلى فارغ ازهاى و هوى هوس ها
که مستغنى از ما سواى تو باشد
دلى پر ز سوز و گداز محبت
پر از شوق و شور لقاى تو باشد
الهى به جز «تو» نخواهم مرادى
همين بس که اينم عطاى تو باشد!
الهى مصفّا کن اين کعبه دل
که سعيم همه در صفاى تو باشد!
به «آب» دو ديده دلم شستشو ده
که دائم دلم در «هواى» تو باشد
مرا فانى از غير ذاتت بگردان
که باقى دلم در بقاى تو باشد
به «ناصر» ز صهباى خود جرعه اى ده
که سرمست عشق و ولاى تو باشد!»
مشکل ترين کار رهروان راه خدا و راهيان کوى دوست «اخلاص» است، و از خطرناک ترين موانع راه، آلودگى به شرک و «ريا» است.
حديث معروف «إنَّ اَلشِّرْکَ اَخْفَى مِنْ دَبيبِ الَّنمْلِ على صَفْوانَة سَوداء فِى لَيْلَةِ ظَلْماء»(1) پشت همه رهروان راه خدا را مى لرزاند و حديث «هَلَکَ الْعامِلُونَ إلاّ الْعابِدُونَ وَ هَلَکَ الْعابِدُونَ إلاّ الْعالِمُونَ... وَ هَلَکَ الصّادِقُونَ إلاّ الُْمخْلِصُونَ... وَ إنَّ الْمُوقِنينَ لَعَلى خَطَر عَظيم»(2) که حتّى علماى عاملين را در زمره هلاک شوندگان مى شمرد، و مخلصان را هم در خطر عظيم مى داند، انسان را سخت پريشان مى سازد، و در فکر فرو مى برد.
ولى تمسّک به رحمت عام و خاص خداوند و آياتى همچون «اِنَّهُ لا يَيْأسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ»(3) نور اميد را در دل هاى افسرده زنده مى کند و حيات نوين مى بخشد.
آرى اخلاص است که پاداش انفاق را هفتصد برابر و بيشتر مى کند، و خوشه هاى پربرکت «فى کُلِّ سُنْبُلَة مِأةُ حَبَّة»(31) با آب اخلاص پرورش مى يابد!
باران اخلاص است که وقتى بر سرزمين قلب ببارد به حکم «اصابَها وابِلٌ فَآتتْ اُکُلَها ضِعْيفَين»(4) ميوه هاى ايمان و يقين را مضاعف مى کند.
ولى به دست آوردن اخلاص کارى است بسيار صعب، گرچه راه روشن است; ولى پيمودن بسى مشکل است.
هر قدر معرفت ما به صفات جمال و جلال و قدرت و علم پروردگار بيشتر شود اخلاصمان بيشتر خواهد شد.
اگر بدانيم عزّت و ذلّت به دست او است و کليد خيرات در کف با کفايت او قرار دارد: «قُلْ اَللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤتِى الْمُلْکَ مَنْ تَشاء وَ تَنْزِعُ الْمُلکَ مِمِّن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِکَ الْخَيْرِ اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىء قَديرٌ»(5) دليلى ندارد با شرک و رياء و عمل براى غير خدا، عزّت را از ديگرى بطلبيم.
هرگاه بدانيم تا مشيت و اراده او نباشد از هيچ کس کارى ساخته نيست «وَ ما تَشاءُونَ اِلاّ اَنْ يَشاءَ اللّهُ»(6) معنى ندارد به غير او دل ببنديم.
و هرگاه بدانيم او از درون و بيرون ما آگاه است «يَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْيُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ»(7) شديداً مراقب خويش خواهيم بود.
آرى اگر اين امور را با تمام وجود خود باور کنيم از گردنه صعب العبور و خطرناک اخلاص به سلامت خواهيم گذشت مشروط بر اينکه خود را در برابر وسوسه هاى زرق و برق جهان مادّى به خدا بسپاريم، و زبان حال و قال اين باشد: خدايا لحظه اى ما را در دنيا و آخرت به خود وا مگذار «ربّ لاَ تَکْلِنى اِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَين اَبَداً لا أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ»(8)
اى عزيز! معنى واگذار کردن کار به خدا، ترک تلاش و کوشش و سستىو تنبلى نيست، بلکه آنچه را در توان دارى براى خودسازى انجام ده، و آنچه از توان تو بيرون است به او واگذار، و خود را در تمام حالات به او بسپار، و ذکر تو در درون و برون اين باشد:
«الهى قَوِّ عَلى خِدْمَتِکَ جَوارحى
وَ اشْدُدْ عَلَى العَزيمَةِ جَوانِحى
وَ هَبْ لِىَ الجِدَّ فى خَشْيَتِکَ
وَ الدَّوامَ فِى الاْتِّصالِ بِخِدْمَتِک;
خداى من! اعضاى من را براى خدمتت نيرومند ساز!
و اراده ام را براى اين کار قوى کن!
و توفيق تلاش در طريق ترس و خشيّت از خودت را به من مرحمت فرما!
و مرا هميشه و پيوسته در مسير خدمتت قرار ده!»(9)
و بالاخره اين راه، و آن چاه است، اگر مرد راهى دامن همّت به کمر زن و بسم اللّه بگو و حرکت کن و اين اشعار را شعار خود ساز (و گوينده اين گفتار را نيز فراموش مکن):
الهى دلى ده که جاى تو باشد
پر از عشق و نور و صفاى تو باشد!
دلى فارغ ازهاى و هوى هوس ها
که مستغنى از ما سواى تو باشد
دلى پر ز سوز و گداز محبت
پر از شوق و شور لقاى تو باشد
الهى به جز «تو» نخواهم مرادى
همين بس که اينم عطاى تو باشد!
الهى مصفّا کن اين کعبه دل
که سعيم همه در صفاى تو باشد!
به «آب» دو ديده دلم شستشو ده
که دائم دلم در «هواى» تو باشد
مرا فانى از غير ذاتت بگردان
که باقى دلم در بقاى تو باشد
به «ناصر» ز صهباى خود جرعه اى ده
که سرمست عشق و ولاى تو باشد!»
1. بحار، ج 18، ص 158 و در روايت ديگرى آمده است: «إنّ الشرک أخفى من دبيب النمل، و قال: منه تحويل الخاتم ليذکر الحاجة و شبه هذا» (بحار، ج 68، ص 142، ح 36).
2. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 99، ح 86; بحار، ج 70، ص 245.
3. سوره يوسف، آيه 87.
4. سوره بقره، آيه 265.
5. سوره آل عمران، آيه 26.
6. سوره انسان، آيه 30.
7. سوره غافر، آيه 19.
8. بحار، ج 14، ص 387، ح 6.
9. فرازى از دعاى کميل.
2. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 99، ح 86; بحار، ج 70، ص 245.
3. سوره يوسف، آيه 87.
4. سوره بقره، آيه 265.
5. سوره آل عمران، آيه 26.
6. سوره انسان، آيه 30.
7. سوره غافر، آيه 19.
8. بحار، ج 14، ص 387، ح 6.
9. فرازى از دعاى کميل.