ماجرای جنگ «حنین» از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

ماجرای جنگ «حنین» از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی


علّت وقوع جنگ حنین / مکان جنگ حنین / حنین، جنگ دفاعی / شکست مسلمانان / عاملی که سبب شکست مسلمانان در جنگ حنین شد / فراریان مدعی / امداد در غزوه حنین / پیروزی سپاه اسلام / نقش ایمان در پیروزی، عبرت جنگ حنین‌

در آخر ماه رمضان یا در ماه شوال سال هشتم هجرت بود[1] که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مکه را فتح کرد و تمام اقوام و قبایل مسلمان شدند، غیر از قبیله هوازن که گروهى شجاع و دلیر بودند و گروهى از بنى سعد را هم با خود همراه کرده و در مقابل پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم ایستادند.[2]

علّت وقوع جنگ حنین

این «غزوه» از آنجا شروع شد که بنا به گفته «ابن اثیر» در کامل، طایفه بزرگ «هوازن» هنگامى که از فتح مکه با خبر شدند رئیسشان «مالک بن عوف» آنها را جمع کرد و به آنها گفت ممکن است «محمد» بعد از فتح مکه به جنگ با آن ها برخیزد، و آنها گفتند پیش از آنکه او با ما نبرد کند صلاح در این است که ما پیش دستى کنیم.[3] لذا با سى هزار مرد جنگى تصمیم به درهم کوبیدن مسلمانان گرفتند.[4]

رؤساى طایفه هوازن نزد مالک بن عوف جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را به همراه آوردند تا به هنگام درگیرى با مسلمانان هیچکس فکر فرار در سر نپروراند و به این ترتیب وارد سرزمین «اوطاس» شدند[5] که جنگ حنین‏ در آنجا واقع شد.[6]

هنگامى که این خبر به گوش پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم رسید به مسلمانان دستور داد آماده حرکت به سوى سرزمین هوازن شوند[7] و مسلمین فقط با دوازده هزار نفر، در جنگى نابرابر، در مقابل آن ها قرار گرفتند.[8] و جنگ حنین بدین شکل رخ داد.[9]

مکان جنگ حنین

«حنین» سرزمینى است در نزدیکى شهر طائف و چون این غزوه در آنجا واقع شد به نام غزوه حنین معروف شده، و در قرآن از آن تعبیر به «یوم حنین» شده است نام دیگر آن غزوه «اوطاس» و غزوه «هوازن» است (اوطاس نام‏ سرزمینى در همان حدود، و هوازن نام یکى از قبائلى است که در آن جنگ با مسلمانان درگیر بودند).[10]

حنین؛ جنگ دفاعی

گاهى جنگ بر فرد و یا جمعیتى تحمیل مى ‏شود به این معنى که مورد هجوم و تجاوز حساب شده و یا غافلگیرانه دشمن قرار می گیرد در اینجا تمام قوانین آسمانی  و بشرى به شخص یا جمعیتى که مورد هجوم واقع شده حق می دهد براى دفاع از خویش به پاخیزد، و آنچه در قدرت دارد به کار برد، و از هرگونه اقدامى براى حفظ موجودیت خود فروگذار نکند، این نوع جهاد را جهاد دفاعى گویند. جنگ هائى مانند جنگ «حنین‏» و بعضى دیگر از جنگ هاى اسلامى جزء این بخش از جهاد است و جنبه دفاعى داشته است.[11]

شکست مسلمانان

پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پرچم بزرگ لشکر را بست و به دست على علیه السلام داد. دو هزار نفر از مسلمانانى که در فتح مکه اسلام را پذیرفته بودند به اضافه ده هزار نفر سربازان اسلام که همراه پیامبر براى فتح مکه آمده بودند براى میدان جنگ حرکت کردند.[12]

«مالک بن عوف» که مرد پر جرئت و با شهامتى بود به قبیله خود دستور داد غلاف هاى شمشیر را بشکنند و در شکاف هاى کوه و دره ‏هاى اطراف، و لابلاى درختان، بر سر راه سپاه اسلام کمین کنند، و به هنگامى که در تاریکى اول صبح مسلمانان به آنجا رسیدند یکباره به آنان حمله‏ور شوند و لشکر را در هم بکوبند.

او اضافه کرد: محمد با مردان جنگى هنوز روبرو نشده است تا طعم شکست را بچشد!.[13]

هنگامى که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  نماز صبح را با یاران خواند فرمان داد به طرف سرزمین «حنین» سرازیر شوند.[14] دشت «حنین‏» گذرگاهى داشت که لشگر دشمن آن را براى کمین انتخاب کرده بود و با یک حمله غافلگیرانه برق آسا ناگهان لشکر «هوازن» نظم ارتش اسلام را به هم ریخت[15] و از هر سو مسلمانان را زیر رگبار تیرهاى خود قرار دادند. گروهى که در مقدمه لشکر قرار داشتند (و در میان آن ها تازه مسلمانان مکه بودند) فرار کردند، و این امر سبب شد که باقیمانده لشکر به وحشت بیفتند و فرار کنند.[16]

عاملی که سبب شکست مسلمانان در جنگ حنین شد

تعداد لشکر اسلام را در این جنگ دوازده هزار نفر نوشته اند که در هیچ یک از جنگ هاى اسلامى تا آن روز این عدد سابقه نداشت، آن چنانکه بعضى از مسلمانان مغرورانه گفتند: « لن نُغْلَبَ الیوم؛ هیچ گاه با این همه جمعیت امروز شکست نخواهیم خورد!»، اما این انبوه جمعیت که گروهى از آن ها از افراد تازه مسلمان و ساخته نشده بودند، موجب فرار لشکر و شکست ابتدایى شدند.[17]

در حقیقت عامل مهم شکست مسلمانان در آغاز کار علاوه بر غرورى که به خاطر کثرت جمعیت پیدا کردند وجود دو هزار نفر از افراد تازه مسلمان بود که طبعاً جمعى از منافقان، و عده اى براى کسب غنائم جنگى و گروهى بى هدف در میان آن ها وجود داشتند، و فرار آن ها در بقیه نیز اثر گذاشت.[18]

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَ یوْمَ حُنَینٍ‏ إِذْ أَعْجَبَتْکمْ کثْرَتُکمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکمْ شَیئاً؛ و در روز حنین‏ شما را یارى نمود، در آن روز که فزونى جمعیتتان مایه اعجاب شما بود ولى هیچ مشکلى را براى شما حل نکرد».[19]

این شکست ابتدایى چنان بود که قرآن اضافه می کند: «وَ ضاقَتْ عَلَیکمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ؛ و زمین با آن همه وسعتش بر شما تنگ شد»،[20] «ثُمَّ وَلَّیتُمْ مُدْبِرِینَ؛ سپس پشت به دشمن کرده و فرار نمودید».[21]

خداوند در اینجا آن ها را با دشمنان به حال خود واگذارد و موقتا دست از حمایت آن ها برداشت، زیرا به جمعیت انبوه خود مغرور بودند، و آثار شکست در آنان آشکار گشت.[22]

فراریان مدعی

شک نیست که در این میدان اکثریت قریب به اتفاق در آغاز کار فرار کردند، و باقیمانده را طبق روایت فوق ده نفر، و بعضى حتى چهار نفر، و بعضى حد اکثر حدود یکصد نفر نوشته اند.

و از آنجا که طبق بعضى از روایات مشهور خلفاى نخستین نیز در جمع فرار کنندگان بودند، بعضى از مفسران اهل سنت سعى دارند که این فرار را یک امر طبیعى معرفى کنند.

نویسنده «المنار» در اینجا می گوید: «به هنگامى که رگبار تیرهاى دشمن متوجه مسلمین شد، گروهى که از مکه به سپاه اسلام ملحق شده بودند، و در میان آن ها منافقان و افراد ضعیف الایمان و جستجوگران غنیمت قرار داشتند فرار کردند، و پشت به میدان نمودند، باقیمانده لشکر «طبعا» مضطرب و پریشان شد، آن ها نیز طبق «عادت» و نه از روى ترس! پا به فرار گذاشتند، و این یک امر طبیعى است، که به هنگام فرار کردن یک گروه بقیه بدون توجه متزلزل مى ‏شوند بنا بر این فرار آن ها به معنى ترک یارى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و رها کردن‏ او در دست کفار نبود، که مستحق غضب و خشم خداوند شوند»![23]

ما شرحى براى این سخن ذکر نمی کنیم و داورى آن را به خوانندگان واگذار می کنیم.[24]

ذکر این جمله نیز لازم است که در «صحیح بخارى» معتبرترین منابع اهل سنت، هنگامى که سخن از هزیمت و فرار مسلمین در این میدان به میان آورده، چنین نقل می کند: «فاذا عمر بن الخطاب فى الناس، و قلت ما شان الناس، قال امر اللَّه، ثم تراجع الناس الى رسول اللَّه ...؛ ناگهان عمر بن خطاب در میان مردم بود گفتم مردم چه کردند؟ گفت: قضاى الهى بود! سپس مردم به سوى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بازگشتند».[25]

ولى اگر پیش داورى ‏ها را کنار بگذاریم و قرآن را مورد توجه قرار دهیم می بینیم که گروه‏بندى در میان فرار کنندگان قائل نشده است، بلکه همه را یکسان مذمت می کند، که پا به فرار گذاشتند.

نمی دانیم چه تفاوتى بین جمله «ثُمَّ وَلَّیتُمْ مُدْبِرِینَ؛ سپس پشت به دشمن کرده و فرار نمودید»،‏ که در آیات فوق خواندیم، و آیه 16 سوره انفال وجود دارد؛ آنجا که می گوید: «وَ مَنْ یوَلِّهِمْ یوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیزاً إِلی  فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ‏؛ هر کس پشت به دشمن کند، به غضب پروردگار گرفتار خواهد شد، مگر کسى که به منظور حمله به دشمن و یا پیوستن به گروهى از سربازان تغییر مکان دهد».

بنابراین اگر این دو آیه را در کنار هم قرار دهیم ثابت می شود که مسلمانان در آن روز مگر گروه کمى مرتکب خطاى بزرگى شدند، منتها بعدا توبه کردند و بازگشتند.[26]

امداد در غزوه حنین

با همه این اوصاف سرانجام لطف خدا آن ها را نجات داد؛ در این موقع که سپاه اسلام در اطراف سرزمین حنین پراکنده شده بود، و جز گروه کمى با پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم باقى نمانده بودند، و پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به خاطر فرار آن ها شدیداً نگران و ناراحت بود، «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی  رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ‏؛ خداوند آرامش و اطمینان خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرستاد».[27]

نزول سکینه بر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در میدان «حنین» براى رفع اضطرابى بود که از فرار کردن جمعیت به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دست داده بود، وگرنه او در این صحنه چون کوه ثابت و پا بر جا بود، و هم چنین على علیه السلام و گروه کوچکى از مسلمانان.[28]

جالب توجه اینکه قرآن در آیات مورد بحث نمی گوید: «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی  رَسُولِهِ وَ علیکم» با اینکه تمام جمله ‏هاى پیش از آن به صورت خطاب و با ضمیر«کم» ذکر شده است، بلکه می گوید «عَلَى الْمُؤْمِنِینَ‏»، اشاره به اینکه منافقان و آن ها که طالبان دنیا در میدان جهاد بودند سهمى از این «سکینه» و آرامش نداشتند، و تنها این موهبت نصیب افراد با ایمان می شود.[29]

«وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها؛ و هم چنین لشکریانى که شما نمی دیدید، براى تقویت و یاریتان فرو فرستاد».[30]

نزول این ارتش نامرئى الهى براى تحکیم و تقویت روح مسلمانان و ایجاد نیروى ثبات و استقامت در جان و دل آنان بود، نه اینکه فرشتگان و نیروهاى غیبى در جنگ شرکت کرده باشند.[31]

پیروزی سپاه اسلام

اما على علیه السلام که پرچمدار لشکر بود با عده کمى در برابر دشمن ایستادند و همچنان به پیکار ادامه دادند.[32]

 (در این هنگام پیامبر در قلب سپاه قرار داشت). و عباس عموى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و چند نفر دیگر از بنى هاشم که مجموعاً از نه نفر تجاوز نمی کردند و دهمین آن ها «ایمن» فرزند «ام ایمن» بود اطراف پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را گرفتند.

مقدمه سپاه به هنگام فرار و عقب‏نشینى از کنار پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم گذشت،[33] آن لحظه، یک لحظه فوق العاده حسّاس در زندگى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بود که باید با ابتکارى بزرگ، لشکر متلاشى شده را جمع‏آورى کرده، و روح تازه ‏اى در کالبد آن ها بدمد، و از نابودى و شکست حفظ کند.[34]

پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به عباس که صداى بلند و رسایى داشت دستور داد فورا از تپه ‏اى که در آن نزدیکى بود بالا رود و به مسلمانان فریاد زند: «یا أهْلَ بَیعَتِ الشَّجَرَةِ یا أهْلَ سُورَةِ البَقَرَةِ ...؛ اى گروه مهاجران و انصار! و اى یاران سوره بقره! و اى اهل بیعت شجره! به کجا فرار می کنید؟ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم این جا است»!

هنگامى که مسلمانان صداى عباس را شنیدند بازگشتند و گفتند «لبیک، لبیک» مخصوصاً انصار در این بازگشت پیش قدم بودند، و حمله سختى از هر جانب به سپاه دشمن کردند، و با یارى پروردگار به پیشروى ادامه دادند، آن چنان که طایفه «هوازن» به طرز وحشتناکى به هر سو پراکنده شدند و پیوسته مسلمانان آنها را تعقیب می کردند.

حدود یکصد نفر از سپاه دشمن کشته شد و اموالشان به غنیمت به دست مسلمانان افتاد و گروهى نیز اسیر شدند»[35]

و در پایان این نقل تاریخى می خوانیم که پس از پایان جنگ نمایندگان قبیله هوازن خدمت پیامبر آمدند و اسلام را پذیرفتند و پیامبر محبت زیاد به آن ها کرد و حتى «مالک بن عوف» رئیس و بزرگ آن ها اسلام را پذیرفت، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم اموال و اسیرانش را به او بر گرداند، و ریاست مسلمانان قبیله ‏اش را به او واگذار کرد.[36]

لذا انبوه جمعیت به تنهایى کارى نمی کند: در این میان خداوند نه در آن روزهایى که نفرات سپاه کم بود (مانند میدان جنگ بدر) آن ها را تنها گذارد، و نه در آن روز که جمعیتشان چشم پر کن بود (مانند میدان جنگ حنین)، انبوه جمعیت دردى را از آن ها دوا کرد، بلکه در هر حال یارى خدا و مدد هاى او بود که باعث پیروزیشان شد.[37]

در حقیقت عامل پیروزى نهایى، ایستادگى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و على  علیه السلام و گروه اندکى از یاران و یادآورى خاطره پیمان هاى پیشین و ایمان به خدا و توجه به حمایت خاص او بود.[38]

سخن آخر: (نقش ایمان در پیروزی، عبرت جنگ حنین)

نکته ‏اى که توجه به آن امروز براى مسلمانان نهایت لزوم را دارد، این است که از حوادثى چون حادثه «حنین» تجربه بیندوزند، و بدانند کثرت نفرات و جمعیت انبوهشان هرگز نباید مایه غرورشان گردد، از جمعیت انبوه به تنهایى کارى ساخته نیست، مساله مهم وجود افراد ساخته شده و مؤمن و مصمم است، هر چند گروه کوچکى باشند، همانگونه که یک گروه کوچک سرنوشت جنگ «حنین» را تغییر داد، بعد از آنکه انبوه جمعیت تا آزموده و ساخته نشده مایه هزیمت و شکست شده بودند.

مهم این است که افراد آن چنان با روح ایمان و استقامت و فداکارى پرورش یابند که دل هایشان مرکز «سکینه» الهى گردد، و در برابر سخت ‏ترین طوفان هاى زندگى چون کوه پا بر جا و آرام بایستند.[39]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

منابع:

1.تفسیر نمونه

2. مدیریت و فرماندهى در اسلام

 

[1] تفسير نمونه، ج‏7، ص340.

[2] كتاب النكاح، ج‏5، ص16.

[3] تفسير نمونه، ج‏7، ص340.

[4] مديريت و فرماندهى در اسلام، ص70.

[5] تفسير نمونه، ج‏7، ص340.

[6] كتاب النكاح، ج‏5، ص16.

[7] كامل ابن اثير، ج2، ص261؛ (تفسير نمونه، ج‏7، ص340).

[8] مديريت و فرماندهى در اسلام، ص70.

[9] آيين رحمت، ص68.

[10] تفسير نمونه، ج‏7، ص340.

[11] يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص447.

[12] تفسير نمونه، ج‏7، ص341.

[13] همان.

[14] همان.

[15] مديريت و فرماندهى در اسلام، ص70.

[16] تفسير نمونه، ج‏7، ص341.

[17] همان، ص338.

[18] همان، ص343.

[19] سوره توبه، آیه25.

[20] همان، آیه118.

[21] سوره توبه، آیه25؛ (تفسير نمونه، ج‏7، ص338).

[22] تفسير نمونه، ج‏7، ص341.

[23] تفسير المنار، ج10، ص 262 و 263 و 265.

[24] تفسير نمونه، ج‏7، ص341.

[25] تفسير المنار، ج10، ص262 و 263 و 265.

[26] تفسير نمونه، ج‏7، ص345.

[27] سوره توبه، آیه26؛ (تفسير نمونه، ج‏7، ص338).

[28] تفسير نمونه، ج‏7، ص346.

[29] همان.

[30] سوره توبه، آیه26.

[31] براى توضيح بيشتر به جلد هفتم تفسير نمونه، ذيل آيات 9 تا 12 سوره انفال مراجعه نماييد.

[32] تفسير نمونه، ج‏7، ص341.

[33] همان، ص342.

[34] مديريت و فرماندهى در اسلام، ص70.

[35] مجمع البيان، ج5، ص17- 19.

[36] تفسير نمونه، ج‏7، ص342.

[37] همان، ص337.

[38] همان، ص343.

[39] همان، ص347.

captcha