شرح فرازهایی از دعای «مکارم الاخلاق» امام سجّاد علیه السلام از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

شرح فرازهایی از دعای «مکارم الاخلاق» امام سجّاد علیه السلام از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی


دعای مکارم الاخلاق در یک نگاه / آنهایی که به خدا ایمان دارند / بهترین نسخۀ زندگی / قدرت مثبت اندیشی / نه ظالم باش، نه مظلوم / مقابله ‌به‌ مثل نکن! / با مردم مهربان باش / نه به فساد مالی و رانت خواری / فقر و آبروی از دست رفته‌

دعاها، مخصوصاً دعاهای معصومین علیهم السلام، سرشار از درس‌های عالی تربیت و اخلاق است.[1] در این میان دعای «مکارم الاخلاق» که از امام سجّاد علیه السلام نقل شده، برجستگی خاصی در میان دعاهای صحیفۀ سجّادیه دارد. علاوه بر طولانی بودن این دعا، از محتوای فوق العاده‌ای نیز برخوردار است. دعای ارزشمندی که تهذیب اخلاق، شیوۀ ارتباطات اجتماعی سازنده و شیوۀ بندگی شایسته را به انسان حقیقت جو می‌آموزد.[2] نیز در آن یک دوره درس اخلاق و صفات برجستۀ فردی و اجتماعی که در پرتو آن می‌توان طرح زندگی صحیحی برای فرد و جامعه ریخت، بیان گردیده است.[3]

بی‌تردید اگر کسی به دنبال خودسازی معنوی با نسخۀ معصوم و به دور از خطا و لغزش‌هاست، دعای مکارم الاخلاق از برترین آنهاست.[4]

دعای مکارم الاخلاق در یک نگاه

این دعا همان‌گونه که از نامش پیداست، درخواستی است از خداوند، برای رفع صفات ناپسند و مذموم و کسب فضائل اخلاقی و حرکت در راه و روشی که مورد رضایت خداوند است. امام سجّاد علیه السلام با زبان دعا، بسیاری از رذائل اخلاقی و گناهان را برمی‌شمرد، تا از آنها اجتناب شود و فهرستی از فضائل اخلاقی را نیز بازگو می‌کند و آراستگی بدان صفات را از خداوند می‌طلبد، تا مؤمنان برای کسب این صفات، به او اقتدا کنند. این دعا در «صحیفۀ سجّادیه»[5]  که از کتب گران‌قدر می‌باشد، آمده است.[6]

در این دعا نوزده فصل وجود دارد، که هر فصلی با صلوات بر محمد و آل محمد آغاز می‌شود. همان ذکری که طبق روایات معصومین علیه السلام سبب استجابت دعاهاست.

درست است که مخاطب این دعا خداوند است، اما در واقع آموزشی است برای همۀ انسان‌هایی که درس اخلاق می‌طلبند و یا در مسیر سیر الی الله در حرکت‌اند.

در ضمن باید توجه داشت که مکارم جمع «مکرمت» و «مکرمت» یعنی بزرگواری. بنابراین «مکارم اخلاق» یعنی اخلاق برجسته و فاضله و بزرگوارانه. کسانی که از آن بهره‌مندند، برجسته ترین انسان‌ها محسوب می‌شوند.[7]

آنهایی که به خدا ایمان دارند

امام سجّاد علیه السلام در فرازی از دعا، مطالبی را از خداوند درخواست می‌کند که عمدۀ آنها جنبۀ معنوی و روحانی دارند؛ از جمله می‌فرماید: «وَبَلِّغْ بِایمانی‏ أکمَلَ الْإیمانِ؛ [خداوندا!] ایمان مرا به کامل ترین ایمان برسان!».[8]

تعبیر به «أکمل الإیمان» نشان می‌دهد که ایمان مراتبی دارد: گاهی در حدّ أعلی است: مانند ایمانی که در کلام امیرمؤمنان علی علیه السلام مطرح می‌شود: «لَوْ کشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یقینا؛[9] اگر پرده‌ها کنار برود، بر ایمان من افزوده نمی‌گردد». گاهی در حدّ أدنی است که اگر کمی پایین تر برود، انسان از دایرۀ ایمان خارج می‌شود.[10] کلام امام سجّاد علیه السلام اشاره به درجۀ عالی ایمان است.[11]

از آن بالاتر چیزی است که قرآن مجید در اوائل سورۀ «انفال» بیان کرده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلَی رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ * الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینفِقُونَ * أُوْلَئِک هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کرِیمٌ؛ مؤمنان، تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دل‌هاشان ترسان می‌گردد، و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده می‌شود، ایمان‌شان فزون تر می‌گردد، و تنها بر پروردگارشان توکل دارند * آنها که نماز را برپا می‌دارند، و از آن چه به آنها روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند * [آری،] مؤمنان حقیقی آنها هستند، برای آنان درجاتی والا نزد پروردگارشان است، و برای آنها آمرزش و روزی پرارزش است».[12]

از این سه آیۀ شریفه به خوبی استفاده می‌شود که ایمان کامل علاوه بر اعتقاد قلبی و عمل به ارکان مسائل دیگری را نیز شامل می‌شود؛ از جمله اینکه هنگامی که نام خدا برده می‌شود دل لرزان گردد و احساس مسئولیت کند و هنگامی که آیات قرآن بر او خوانده شود ایمانش رشد یابد.

و جالب اینکه در دو مورد از این آیات واژه حصر به کار برده است. اولا در ابتدا می‌گوید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ‏ ...»، یعنی مؤمنان تنها اینها هستند که دارای این صفات پنج‌گانه می‌باشند. در پایان آیه هم می‌فرماید: «أُوْلَئِک هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً؛ مؤمنان حقیقی فقط آنها هستند». از اینجا به خوبی روشن می‌شود که ایمان دارای درجات متفاوت و مختلفی است.[13]

شکی نیست که ایمان امام سجّاد علیه السلام مصداق أکمل الإیمان است، ولی از آنجا که هدف در این دعاها آموزش و تعلیم عموم مردم می‌باشد، این تعبیر آمده که همگی از خدا کامل ترین ایمان را تقاضا کنند و هرگز قانع به مراحل پایین ایمان نباشند.

البته برای رسیدن به این مقام، تنها دعا کافی نیست؛ کوشش‌های خود انسان نیز در این زمینه لازم است و باید سراغ اموری برود که ایمان او را کامل می‌سازد.

از جملۀ این امور، تفکر در اسرار آفرینش و عجایب جهان خلقت است. قرآن مجید می‌گوید: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ وَالْفُلْک الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِما ینْفَعُ النَّاسَ وَما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَبَثَّ فِیها مِنْ کلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ؛ در آفرینش آسمان‌ها و زمین، و آمدوشد شب و روز، و کشتی‌هایی که در دریا به نفع مردم در حرکت‌اند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مردنش حیات بخشیده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده ساخته، و همچنین در وزش بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان قرار گرفته‌اند، نشانه‌هایی است از ذات پاک خدا و یگانگی او برای گروهی که عقل خود را به کار می‌گیرند.[14]

از سوی دیگر، اطاعت فرمان خداوند و ادامۀ آن در افزایش ایمان تأثیر دارد. در حدیثی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم می‌خوانیم: «لا یکمُلُ الْإِیمَانُ إِلَّا بِالْکفِّ عَنْ مَحَارِمِ اللهِ؛ ایمان انسان کامل نمی‌شود مگر با پرهیز کامل از گناهان».[15] در حدیث دیگری می‌خوانیم که شخصی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم پرسید: چه کنم که ایمان من کامل شود؟ فرمود: «حَسِّن خُلُقَک، یکمُلَ ایمانُک؛ اخلاق خود را نیکو کن، ایمان تو کامل می‌شود».[16]

بهترین نسخۀ زندگی

امام علیه السلام در فرازی از دعا، شش ویژگی را از خدا تقاضا می‌کند؛ ویژگی‌هایی که می‌تواند زندگی انسان را به طور کامل دگرگون سازد.

نخست از خداوند تقاضا می‌کند که مسیر صحیح و روشنی را برای زندگی او تعیین کند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَاکفِنِی مَا یشْغَلُنِی الْإِهْتِمَامُ بِهِ وَاسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ وَاسْتَفْرِغْ أَیامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ؛ خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست و اموری را که اهتمام به آن مرا به خود مشغول داشته [و از تو باز می‌دارد] برطرف فرما و به کارهایی وادار که فردای قیامت دربارۀ آن از من سؤال می‌کنی، و کاری کن تمام ایام عمرم به اموری بپردازم که مرا برای آن آفریده‌ای!».[17]

امام علیه السلام در این جمله از دعا تقاضا می‌کند که توفیق الهی شامل حالش شود تا به کارهایی بپردازد که فردای قیامت دربار آنها سؤال می‌شود.

البته انسان ناچار است بخشی از اوقات خود را به استراحت بپردازد و یا تفریح سالم صرف کند، اما این دو در واقع برای کمک به زمان‌هایی است که به اطاعت فرمان‌های خدا می‌پردازد و حساب آن از پرداختن به بطالت و کارهای پوچ و بی‌هدف جداست.

امام سجّاد علیه السلام در دومین درخواست عرضه می‌دارد: «وَأَغْنِنِی وَأَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِک وَلا تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ؛ [خداوندا!] مرا بی‌نیاز گردان و روزیت را بر من وسیع کن و گرفتار نظر [به اموال دیگران] مکن!».[18]

بدیهی است که هرگاه انسان گرفتار فقر و تنگی روزی شود و چشم به اموال دیگران بدوزد، از اطاعت فرمان خدا باز می‌ماند و در دام شیطان گرفتار می‌شود و گاهی حتی به اعتقاد او آسیب می‌رسد. به این صورت که در عدالت خدا در تقسیم روزی شک می‌کند. گاهی چشم دوختن به اموال دیگران مایۀ حسادت می‌شود. ولی اگر خداوند به انسان روزی وسیع دهد و او از این آسیب‌ها دور بماند، سعادت او تضمین خواهد شد.

سپس در سومین تقاضا عرضه می‌دارد: «وَأَعِزَّنِی وَلَا تَبْتَلِینِّی بِالْکبْرِ؛ [خداوندا!] مرا عزّت بخش و گرفتار تکبّر و خودبزرگ‌بینی نکن!».[19]

«عزّت» به معنای قدرتمندی‌ای است که نتیجۀ آن شکست‌ناپذیری باشد، و از آنجا که این حالت سبب شخصیت و موقعیت ممتاز اجتماعی می‌شود، عزّت به این معنا به کار می‌رود.

این حالت ممکن است سبب یک آسیب مهم اخلاقی شود و آن گرفتار شدن در دام «تکبّر» است، و لذا امام علیه السلام تقاضا می‌کند عزّتی را عنایت کن که من با داشتن آن گرفتار تکبر نشوم.

آنگاه امام علیه السلام در چهارمین تقاضا سراغ مسئلۀ «عبادت» می‌رود و عرضه می‌دارد: «وَعَبِّدْنِی لَک وَلَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ؛ به من توفیق عبادت [خالصانۀ] خود را عطا کن و عبادات مرا با عجب و خودپسندی فاسد مساز!».[20]

حقیقت عبادت، داشتن خضوع و تسلیم بودن کامل در برابر معبود است که در فارسی از آن تعبیر به «بندگی» می‌کنند. از آنجا که گاهی عبادت، سبب غرور انسان می‌شود و گمان می‌کند بندۀ مقرّب درگاه اوست، امام علیه السلام از خداوند تقاضا کرده که این عبادت او، آلوده به «عُجب» و خودپسندی نشود که موجب فساد عبادت و سقوط از درجۀ اعتبار می‌گردد. چنین عبادتی نه تنها انسان را به خدا نزدیک نمی‌سازد، بلکه دور می‌کند.

امام علیه السلام در پنجمین درخواست از ذات پاک خداوند عرضه می‌دارد: «وَأَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یدِی الْخَیرَ وَلا تَمْحَقَّهُ بِالْمَنِّ؛ به دست من کارهای خیر را برای مردم جاری ساز و آن کار خیر را به سبب منّت نهادن نابود مکن!».[21]

«جاری ساختن» تعبیر کنایی زیبایی است؛ گویی کارهای خیر هم چون نهر آب زلالی است که از دست انسان سرچشمه می‌گیرد و به افراد نیازمند در جامعه می‌رسد و آنها را سیراب می‌سازد. بدیهی است که هرگاه لازم باشد کار خیری دست به دست بگردد تا به نیازمند واقعی برسد، تمام کسانی که در این مسیر زحمت کشیده اند و واسطۀ خیر بوده‌اند، مشمول رحمت الهی خواهند بود.

سپس امام علیه السلام در ششمین تقاضایش در این بخش از دعا چنین عرضه می‌دارد: «وَهَبْ لِی مَعَالِی الْأَخْلاقِ، وَاعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ؛ [خداوندا!] به من اخلاق عالی و برجسته را کرامت فرما و از تفاخر و تکبر محفوظ بدار!».[22]

این نکته شایان دقت است که «حُسن خُلق» در روایات گاهی به معنای برخورد خوب با دیگران است، که انسان با چهرۀ گشاده و تعبیرات دوستانه و محبت‌آمیز با مردم روبه‌رو شود، و گاهی به معنای وجود صفات فضیله و اخلاق برجستۀ انسانی. در عبارت امام سجّاد علیه السلام نیز همین معنا اراده شده است.[23]

قدرت مثبت اندیشی

امام علیه السلام در این بخش از دعا از خداوند تقاضا می‌کند نُه امر منفی به نُه چیز مثبت که ضدشان است، تبدیل شود، و این تعبیر بسیار جالبی است.

نخست عرضه می‌دارد: «وَابْدِلْنی‏ مِنْ بِغْضَةِ اهْلِ الشَّنآنِ الْمَحَبَّةَ؛ و عداوت دشمنان را به مهر و محبت تبدیل کن».[24]

تقاضای امام علیه السلام از خداوند در اینجا این است که عداوت‌های دشمنان به دوستی تبدیل شود و انسان آرامش پیدا کند.

بسیار می‌شود که دشمنی‌ها عوامل مهمی ندارد و قابل اصلاح است. در این گونه موارد اگر انسان تلاش کند و نسبت به دشمنش اظهار محبت نماید، ممکن است توفیق الهی شامل حال او شود و دشمن دیرینه تبدیل به دوست باصفای امروز گردد.

آن حضرت در دومین درخواست عرضه می‌دارد: «وَمِنْ حَسَدِ أَهْل الْبَغْی الْمَوَدَّةَ؛ [خداوندا!] حسد ستمگران را به مودت و دوستی مبدل ساز».[25]

اگر صاحبان نعمت راه تواضع پیش گیرند کمتر سبب تحریک دیگران می‌شوند. علاوه بر این سزاوار است دیگران را نیز از آن نعمت بهره‌مند سازند، تا تحریک نشوند، بلکه حسد آنها تبدیل به مودت گردد.

در سومین درخواست عرضه می‌دارد: «وَمِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلاحِ الثَّقَةَ؛ [خداوندا!] بدگمانی صالحان را در حق من به حُسن ظن مُبدل ساز».[26]

شکی نیست که گام‌های نخستین آن را ما باید برداریم. یعنی کاری که سبب سوء ظن می‌شود، انجام ندهیم؛ از مواضع تهمت‌ها بپرهیزیم؛ با اشخاصی که آلوده هستند دوستی نکنیم؛ ظاهر خود را مانند باطن خویش پاک سازیم، تا صالحان به ما سوء ظن پیدا نکنند.

و در چهارمین تقاضا عرضه می‌دارد: «وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَینَ الْوَلایةَ؛ [خداوندا!] دشمنی نزدیکان مرا به دوستی مبدل ساز».[27]

برای خشکانیدن ریشه‌های دشمنی خویشاوندان، باید گام‌هایی برداشت، دست محبت به سوی آنها دراز کرد و در حق آنها نیکی نمود.

آنگاه در پنجمین درخواست عرضه می‌دارد: «وَمِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ؛ و آزار و بدرفتاری خویشاوندان را به خوش‌رفتاری مبدل ساز».[28]

به یقین بدرفتاری‌های خویشاوندان نیز علل و ریشه‌هایی دارد که باید در خشکاندن آنها تلاش کرد. اگر آنها بدرفتاری می‌کنند، ما خوش‌رفتاری کنیم تا بدرفتاری آنها نیز به خوش‌رفتاری تبدیل شود.

در ششمین درخواست عرضه می‌دارد: «وَمِنْ خِذْلانِ الْأَقْرَبِینَ النُّصْرَة؛ بی‌اعتنایی و ترک یاوری خویشانم را به نصرت و یاری مبدل ساز».[29]

بی شک باید عوامل بی‌اعتنایی را شناسایی کرد و برطرف ساخت؛ برای مثال برادر من گرفتاری داشته و من به یاری او نشتافتم، اکنون که من گرفتار شدم او نیز به یاری من نمی‌آید، باید عذرخواهی کنم و جبران نمایم تا فکر او دربارۀ من عوض شود.

امام سجّاد علیه السلام آنگاه در هفتمین درخواست عرضه می‌دارد: «وَمِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ؛ [خداوندا!] محبت ظاهری افراد را به محبت واقعی تبدیل کن!».[30]

افراد زیادی به انسان اظهار محبت می‌کنند، ولی ممکن است در دل کینه یا عداوتی نیز داشته باشند. در این قسمت نیز مانند درخواست‌های گذشته باید عوامل این تبدیل را به وجود آورد. از جمله اینکه نسبت به این‌گونه افراد اظهار محبت واقعی کرد و اگر نیاز به کمک دارند به کمک آنها شتافت، تا قلب آنها از هرگونه کینه و عداوت پاک شود.

در هشتمین تقاضا عرضه می‌دارد: «وَمِنْ رَدِّ الْمُلابِسینَ کرَمَ الْعِشْرَةِ؛ [خداوندا!] رد و انکار معاشرین و همدمانم را به حُسن رفتار مبدل ساز».[31]

در این جا نیز باید مقدمات پاک کردن ذهنیت منفی معاشران و دوستان را با اظهار محبت و صمیمیت فراهم ساخت.

سرانجام امام سجّاد علیه السلام در آخرین تقاضا عرضه می‌دارد: «وَمِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلاوَةَ الْأُمَنَةِ؛ [خداوندا!] تلخی ترس از ظالمان را به شیرینی امنیت مبدل ساز!». [32]

و به تعبیر دیگر: خدایا! کاری کن رفتار تلخ ظالمان عوض شود و دست از ظلم و ستم بردارند و یا توان و قدرت آنها سلب شود و امنیت و آرامش جای آن را پر کند.[33]

نه ظالم باش، نه مظلوم

امام علیه السلام در تقاضایی از خداوند عرضه می‌دارد: «وَلَا أُظْلَمَنَّ وَأَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی، وَلا أَظْلِمَنَّ وَأَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی الْقَبْضِ مِنِّی؛ چنان کن که هرگز مظلوم واقع نشوم در حالی که تو می‌توانی ظلم را از من دفع کنی، و من به کسی ستم نکنم درحالی‌که تو قادری مرا از این کار بازداری».[34]

امام علیه السلام اظهار می‌دارد: «نه مورد ظلم واقع شوم و نه ظالم باشم». هر دوی اینها در اسلام مذموم است؛ هم ظلم کردن و هم تن به ظلم دادن. همان گونه که قرآن مجید می‌فرماید: «ولا تَظْلِمُونَ وَلا تُظْلَمُونَ؛ نه ستم می‌کنید، و نه بر شما ستم می‌شود».[35]

کلام نورانی امام سجّاد علیه السلام، در حقیقت یک شعار وسیع پر مایۀ اسلامی است که می‌گوید: به همان نسبت که مسلمانان باید از ستمگری بپرهیزند، از تن دادن به ظلم و ستم نیز باید اجتناب کنند. اصولاً اگر ستم کش نباشد، ستمگر کمتر پیدا می‌شود. اگر مسلمانان آمادگی کافی برای دفاع از حقوق خود داشته باشند، کسی نمی‌تواند به آنها ستم کند. باید پیش از آنکه به ظالم بگوییم ستم مکن، به مظلوم بگوییم تن‏ به‏ ستم‏ مده.[36]

به همین دلیل در تعبیرات قرآنی واژه «انتصار» را می‌بینیم که به عنوان یک وظیفه برای مؤمنان بیان شده، یعنی هرگاه مورد ظلم واقع شدند، سعی کنند از دیگران کمک بگیرند، تا ظلم ظالم برطرف شود.[37]

مقابله ‌به‌ مثل نکن!

امام علیه السلام در درخواستی از خداوند عرضه می‌دارد: «وَأُتِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بالْبَذَلِ؛ به من توفیق ده تا به کسی که مرا محروم کرده با بذل و بخشش به او پاداش دهم».[38]

گاهی انسان از برادر مسلمان خود درخواست وام یا کمکی می‌کند و در نهایت حاجت است، ولی او محرومش می‌سازد. در اینجا مردم دو گروه‌اند: بسیاری می‌گویند: «ما نیز هنگامی که او نیاز پیدا کرد محرومش خواهیم کرد»، و در عمل نیز چنین کاری را انجام می‌دهند. ولی گروه اندکی هستند که مقابله به مثل نکرده، بلکه در مقابل محرومیت، بذل و خدمت می‌کنند. این نشانۀ عظمت روح انسان و سیرۀ معصومان علیه السلام و بزرگان است.

آن حضرت در درخواستی دیگر عرضه می‌دارد: «وَأَجْزِی مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ؛ [خداوندا!] به من توفیق ده که هرکس از من دوری کند، من با او نیکی کنم و پیوند برقرار سازم».[39]

این در واقع یکی دیگر از پاسخ دادن بدی با خوبی است. برخی افراد با هر دلیل کوچک یا بزرگی از انسان قهر می‌کنند و رابطۀ خود را به فراموشی می‌سپارند. در اینجا آیا باید مقابله به مثل کرد؟! امام علیه السلام می‌فرماید: مقابله به ضدّ می‌کنیم و پیوند دوستی را برقرار می‌سازیم.[40]

با مردم مهربان باش

 امام علیه السلام در فرازی از این دعا به درگاه الهی عرضه می‌دارد: «وَلِینِ الْعَرِیکةِ، وَخَفْضِ الْجَنَاحِ، وَحُسْنِ السِّیرَةِ، وَسُکونِ الرِّیحِ، وَطِیبِ الْمُخَالَقَةِ؛ [خدایا!] به من توفیق ده که با مردم با نرمی برخورد کنم و متواضع باشم و خوش‌رفتاری نمایم و باوقار و خوش‌برخورد باشم».[41]

واژۀ «عریکه» به گفتۀ ارباب لغت، به معنای طبیعت و خوی انسان است و منظور از نرمی آن، برخورد ملایم با دیگران است.

واژه «خَفْضِ الْجَنَاح» پایین آوردن بال و پر است. درست مانند پرنده‌ای که وقتی جوجۀ خود را نوازش می‌کند، بال و پر خود را بر سر آن می‌اندازد. سپس این واژه به معنای «تواضع و فروتنی» به کار رفته است.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در نامۀ خود به محمد بن ابی بکر - هنگامی که محمد والی مصر بود - چنین می‌فرماید: «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَک وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَک وَابْسُطُ لَهُمْ وَجْهَک وَآسِ بَینَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ؛ بال‌های خود را برای آنها فرود آور! [و تواضع کن] و در برابر آنها نرمی کن و چهرۀ خود را گشاده دار، و میان آنان حتی در نگاه کردن مساوات را رعایت کن!».[42]

تعبیر «حُسْنِ السِّیرَةِ»، یعنی با مردم با محبّت و احترام و آسان‌گیری در کارها رفتار کند. «طِیبِ الْمُخَالَقَةِ»، همان برخورد خوب و رفتار همراه با محبت و مهربانی با مردم است.

تفاوت «طیب الْمُخَالَقَةِ» با «حُسْن السِّیرَةِ» این است که اولی اشاره به برخورد خوب هنگام معاشرت با مردم است و دومی ناظر به روش‌های خوب زندگی است، مانند عیادت بیماران و کمک به نیازمندان و بدهکاران و تسلی دادن مصیبت‌زدگان، و امثال آن.[43]

نه به فساد مالی و رانت خواری

از جمله ویژگی‌های که امام علیه السلام در دعا برای صالحان و پرهیزکاران ذکر می‌کند و از خداوند توفیق انجام آن را می‌طلبد، این است: «وَالْإِفْضَالِ عَلَی غَیرِ الْمُسْتَحِقِّ؛ [خداوندا!] به من توفیق ده که از احسان به غیر مستحق خودداری کنم».[44]

به همان اندازه که انسان باید مستحقین را در نظر داشته باشد، باید غیر مستحق را از نظر براند و برای خوشایند افراد زورمند و بانفوذ جامعه، کمکی به ویژه از اموال بیت المال را به سوی آنها روانه نکند، که این ظلمی است فاحش و گناهی است نابخشودنی.

در واقع این نوعی سیاست فرمان روایان ظالم و بی‌تقواست که سعی می‌کنند به افراد بانفوذ جامعه و رؤسای گروه‌ها امتیازات مهمی از بیت المال مسلمین بدهند و حمایت آنها را جلب نمایند، هر چند حق مظلومان و نیازمندان جامعه ضایع شود.

در عصر و زمان ما دادن این‌گونه امتیازهای بی‌دلیل که به «رانت» معروف است بسیار بیش از گذشته شده و غالباً اموال عمومی به دست گروهی ناصالح می‌افتد که مدیحه‌خوان حاکمان ظلم و جورند.[45]

سخن آخر: (فقر و آبروی از دست رفته)

امام علیه السلام در بخشی از دعا عرضه می‌دارد: «أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَصُنْ وَجْهِی بِالْیسَارِ، وَلَا تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالْإِقْتَارِ؛ خداوندا! بر محمّد و آلش درود فرست و آبروی مرا با فزونی نعمت و توانگری محفوظ دار و جاه و مقامم را براثر تنگدستی و فقر بی‌ارزش مساز».[46]

بدیهی است که وقتی انسان به اندازۀ کافی دارایی داشته باشد آبروی او محفوظ می‌شود و اگر گرد فقر و نیازمندی بر او بنشیند مقام و جاه او آسیب می‌پذیرد.

شبیه این جمله در خطبۀ 225 نهج البلاغه آمده و نکته‌های مهمی در بر دارد و پیام آن این است که اهل ایمان بکوشند خود را از نظر زندگی مادی بی‌نیاز کنند و از هر گونه تلاش و کوشش مشروعی مضایقه نکنند. زیرا فقر مایۀ ذلّت و خواری است و جوامعی که فقیرند، ذلیل و سر به زیرند.

در حدیثی امام امیرمؤمنان علیه السلام به فرزندش فرمود: «یا بُنَی الْفَقِیرُ حَقِیرٌ لا یسْمَعُ کلامُهُ وَلایعْرَفُ مَقَامُهُ لَوْ کانَ الْفَقِیرُ صَادِقاً یسَمُّونَهُ کاذِباً وَلَوْ کانَ زَاهِداً یسَمُّونَهُ جَاهِلاً؛ فرزندم! فقیر حقیر است، کسی به سخنش گوش نمی‌دهد و برای مقام او ارزش قائل نیست، حتی اگر فقیر صادق باشد او را کاذب و دروغ گو می‌نامند و اگر زهد پیشه کند، جاهلش می‌خوانند».[47]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

منبع: عرفان اسلامی: شرحی جامع بر صحیفه سجّادیه


[1] والاترین بندگان، ص۲۳۲.

[2] عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج4، ص12.

[3] پیدایش مذاهب، ص۱۰۳.

[4] عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج4، ص12.

[5] صحیفه سجادیه، «دعاى بیستم».

[6] کلیات مفاتیح نوین، ص۱۸۱.

[7] عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج4، ص16.

[8] صحیفه سجادیه، «دعای بیستم».

[9] بحار الأنوار(ط - بیروت)، ج‏46، ص135، ح25.

[10] عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج4، ص18.

[11] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏13، ص735.

[12] انفال، آیات2-4.

[13] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏13، ص735.

[14] بقره، آیه164.

[15] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل (ط - قم)، ج‏11، ص279، ح13013.

[16] میزان الحکمة (ط - قم)، ج1، ص196؛ (عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج4، ص16).

[17] صحیفه سجادیه، «دعاى بیستم».

[18] همان.

[19] همان.

[20] همان.

[21] همان.

[22] همان.

[23] عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج4، ص40.

[24] صحیفه سجادیه، «دعاى بیستم».

[25] همان.

[26] همان.

[27] همان.

[28] همان.

[29] همان.

[30] همان.

[31] همان.

[32] همان.

[33] عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج4، ص59.

[34] صحیفه سجادیه، «دعاى بیستم».

[35] بقره، آیه279.

[36] تفسیر نمونه، ج‏2، ص377.

[37] عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج4، ص125.

[38] صحیفه سجادیه، «دعاى بیستم».

[39] همان.

[40] عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج4، ص71.

[41] صحیفه سجادیه، «دعاى بیستم».

[42] نهج البلاغه، نامۀ 27.

[43] عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج4، ص90.

[44] صحیفه سجادیه، «دعاى بیستم».

[45] عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج4، ص95.

[46] صحیفه سجادیه، «دعاى بیستم».

[47] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏69، ص47، ح58؛ (عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج4، ص187).

captcha